تاریخگرایی/ تاریخ باوری (Historicisme)
۱- مفهوم «تاریخگرایی» (هیستوریسیزم) بیانگر این اصل است که تمام مفاهیم و همه موضوعاتِ شناخت (به شمول موضوعات علوم) خصلتِ تاریخی دارند، یعنی، توسط تاریخ و حرکتِ جامعه تعیّن مییابند. یا به دیگر سخن، مفاهیم، کتهگوریها، موضوعات معرفت، همه، دستخوش حرکت جامعه در بستر تاریخاند.
تعیّن توسط تاریخ از زاویههای گوناگون مطرح میگردد:
الف: درستی یک تیوری متعلق به یک برهۀ ویژۀ تاریخ است. از آنجا که واقعیتهای اجتماعی پیوسته در حال دگرگونیاند و برخلاف پدیدهای طبیعی، تکرار نمیشوند، پس مفاهیم و نظریاتی که واقعیتهای معین یک دوره را بیان میدارند، در دورۀ دیگری که در برگیرندۀ واقعیتهای دیگر است، قابل انطباق نیستند. مفاهیم و تیوریها صرف برای یک محدودۀ کمابیش دراز تاریخی میتوانند درست باشند. همین که واقعیتهای اجتماعی دگرگون شدند، مفاهیم و نظریات باید دگرگون شوند.
ب: تدوین مفاهیمِ تیوریها، خود محصول و فرآوردۀ تاریخ واقعیاند. تمامی مفاهیم و تیوریهای عرصۀ علوم اجتماعی از شرایط معینِ زندهگی اجتماعی در بستر تاریخ زاده میشوند. این مفاهیم و تیوریها چیزی مستقل از روند زندهگی اجتماعی نبوده، بل، زادۀ حرکت واقعی تاریخاند.
ج: تاریخگرایی به حیث یک تیوری، خود زادۀ شرایط تاریخ است و به حیث تیوری، در دگرگون ساختن تاریخ سهم میگیرد. تیوریهای اجتماعی اگر از یک سو فرآوردۀ شرایط معین روند اجتماعیاند، از سوی دیگر، خود با گِره یافتن با نیروهایی که در مبارزات اجتماعی درگیراند، در دگرگونسازی جامعه نقش ایفا میکنند.
۲- مارکسیزم و تاریخگرایی: تاریخگرایی در سرگذشت مارکسیزم هم یک جریان تیوریک بوده و هم یک معضلۀ تیوریک. معضله به این معنا که بین تدوین تیوریک مارکسیزم و پراتیک مبارزۀ طبقاتی کدام نوع روابط وجود دارد؟ یا به دیگر سخن، چگونه یک تیوری میتواند هم علمی باشد و هم انقلابی؟ این مسأله البته برای مارکسیزم از اهمیت فوقالعاده برخوردار است، ولی به آن محدود نمیماند.
تفکرِ مبتنی بر تاریخگرایی در فرهنگ اروپایی، در پایان سدۀ نزدهم به دنبال آثار هِگل آغاز شد و به فلسفۀ ایتالیا (بنی دتو کروچه [Benedetto Croce]) و علوم سیاسی آلمان (ماکس وبر [Max Weber]) سرایت کرد. سپس آنتونیو لابریولا (Antonio Labriola) و به ویژه آنتونیو گرامشی (Antonio Gramsci) این تفکر را از آن خود ساختند. گرامشی حتا مارکسیزم را ذاتاً یک تاریخگرایی شُمرد.
