تخنیک/ فن (Technique)
۱ـ معنای واژۀ تخنیک:
واژۀ یونانی تِخنه (Technè) در آثار هومری به معنای «ساختن»، «تولید» و «آباد کردن» به کار رفته است. واژۀ مشتق تِکنون (Techtôn) نخست به معنای نجار و به طور عمومی کارگر و بعدها به معنای «مولدِ خوب» استعمال شده است. سپس واژۀ تخنه از ساختنِ ساده فراتر رفت و «مهارت» را انعکاس داد و مفاهیم شیوه و طریقۀ مؤثر بودن در یک امر را احتوا کرد. افلاطون از کاربُرد واژۀ تخنه همین مفهوم آخری را منظور داشت و آن را به معنای «دانستنِ دقیق و مستدل» مورد استفاده قرار میداد. آهسته آهسته مفهوم «تولید» که صرف عرصۀ اشیأ را در نظر داشت به گسترۀ غیر مادی سرایت کرد؛ ارسطو آفرینش (خلاقیت، پوئیزیس) (Poiesis) را با تخنه گِره زد. افلاطون در تیمائوس با بررسی چگونهگی زایشِ کیهان تنها نقش ترکیبکننده را برای صانعِ عالَم در نظر گرفت؛ صانع از موادِ موجود، جهان را ساخت.
وی در رسالۀ «مهمانی» پوئیزیس را چنین تعریف میکند: «علتی که یک چیز را ـ هر چه باشد ـ از ناهستی به هستی انتقال میدهد.» «کارهایی که مربوط یک تخنه است ـ هر تخنهیی که باشد ـ همه پویزیساند و مؤلدان آنها همه پوئِیت (آفرینشگر)اند» (مهمانی، ۲۰۵ ب). و ارسطو این اندیشۀ استاد را چنین صراحت بخشید: تخنه یک «عادتِ خلاق» است، همانند پراکسیس (Praxis) ؛ اما تفاوتش با پراکسیس در این است که پیامدِ آن یک «اثر ساخته شده» است؛ این اثر از کاری که آن را به وجود آورده است کاملاً جدا و مستقل باقی میماند و ارزش آن بیشتر است. وی در فیزیک تصریح میکند: «تخنه به طور عام یا از طبیعت تقلید میکند یا کاری را به سر میرساند که به سر رساندن آن برای طبیعت ناممکن است.» (فیزیک، ب، ۸، ۱۹۹ الف ۱۵ـ ۱۷) ارسطو مبدأ یا اصلِ تخنه را در مؤلدِ ساختن (سازنده یا صانع) جا میدهد، به دیگر سخن آنچه فرآوردۀ کارِ مؤلد است، مبدایی جز خودِ مؤلد ندارد. مارکس ۲۳ قرن بعد همین اندیشۀ ارسطو را با ابعاد گستردهتر آن مطرح کرد و تاریخ را فرآوردۀ تولیدِ انسانی دانست.
در دوران معاصر، تخنیک یا تخنیکها هم به معنای توانمندیِ تولید (با شیوۀ خاص و مناسب و بر اساس مواد و مصالح قبلاً موجود) است و هم به معنای مجموعۀ وسایل و ابزارهای قبلاً ساخته شده که در اختیار توانمندی نامبرده قرار میگیرند. بدینگونه تخنیک هم از آفرینش (خلاقیت) جدا گردیده است و هم از آنچه تولید شده است و هم از اهدافِ تولید!
۲ـ مارکس و گسترش مفهوم تخنیک:
مارکس تخنیک را اصل مرکزی و آفرینشگر جهانِ احتماعی ـ تاریخی میشمارد. البته او واژۀ تخنیک را خیلی کم به کار بُرده است اما هر باری که کار با صنعت و نیروهای مؤلد را مطرح کرده است، تخنیک در مرکز مفاهیم قرار داشته است.
مارکس از هِگل تمجید میکند زیرا این یکی برای اولین بار «کار را به حیث ایجاد کنندۀ خودِ انسان» مطرح کرد ولی همزمان او را نقد میکند چون «یگانه کاری که هِگل به رسمیت میشناسد، کار روحیِ انتزاعی» است (دستنویسهای ۱۸۴۴). اما از دیدگاه مارکس، انسانی که خود را میسازد، «نوع انسان» است، نی فردِ جداگانه. «همۀ تاریخ جهان چیز دیگری نیست به جز تولید انسان از طریق کار انسانی…»(همانجا)
تولید انسان توسط کار در واقع تولید انسان و جهانِ انسانی توسط خودِ انسان است به وسیلۀ ابزار. کار آفرینندۀ انسان است زیرا کار از جامعه و جامعه از کار جدا ناشدنی اند. انسان با کارِ خود (به وسیلۀ ابزار) است که به حیث یک واقعیتِ عینی عمل میکند و محیطِ خود را میسازد.
تخنیک زمانی آفرینش است که خِرد ورزانه باشد. از دیدگاه مارکس انسان از طریق کار به سِرشتِ «علمی» میرسد و از طریق پراتیک تولیدی خود در تلاش میشود تا بر طبیعت غلبه کند و بر نیروهای طبیعی حاکم شود. از همینجاست که مارکس تاریخ را پیشرفت واقعی در عقلانیت میداند و تخنیک را وسیله و ابزار بین طبیعت و نیازهای انسان.
در شیوۀ تولید سرمایهداری، تخنیک با همه ناجانبداریاش، درخدمت یک طبقه قرار میگیرد؛ باید آن را در خدمت منافع تمام انسانها قرار داد.
سازمان اجتماعی:
مهمترینِ تخنیکها، همانا خودِ سازمان اجتماعی است، شبکۀ روابط اجتماعی است که به حیث یک دستگاه عظیم و نیرومند عمل میکند.
افلاطون نخستین کسی بود که روندِ دگرگونی تخنیک را با پیدایی شهرها موازی دانست. از دید او تقسیم کار و تنوع کارها باعث ایجاد دولت ـ شهرها شد. یکی از یادداشتهای ارسطو که گفت «نبودنِ بَردههای میکانیکی شرطِ بَرده شدن آدمهاست». به حیث نخستین فارمول ماتریالیزم تاریخی پذیرفته شده است. مارکس با مطرح کردن این نکته که وضعیت تخنیک (نیروهای مؤلد) در یک مقطع تاریخی، تعیینکنندۀ چگونهگی سازمان اجتماعی است زیرا به طور مستقیم تعیینکنندۀ روابط تولید بوده و از طریق سازماندهی اقتصادی مجموع روبنای اجتماعی را تعیین میکند. البته سطح پیشرفت و انکشاف نیروهای مؤلد (تخنیک و علم) به خودی خود تعیینکنندۀ نظام اجتماعی نیست؛ چگونهگی مالکیت بر وسایل تولید (بخشی از تخنیک) ماهیت نظام اجتماعی را میسازد.
