تصویر/ نگاره (Image)
معانی گوناگون واژۀ تصویر بین دو قطب، قطب عینی (ظاهر محسوس یک شئ، قطب مادی) و قطب ذهنی (تصور یک شئ در ذهن، قطب عقلی) در نوسان بودهاند.
۱ـ جلوه یا ظاهرِ دیدنیِ یک شخص یا یک شئ، یک تصویر است. معنای مشابهت و همسانی از همین جا برخاسته است، یعنی تصویرِ یک شئ با خودِ شئ مشابهت و همسانی دارد و آن شئ را در تصور باز آفرینی میکند. از دیدگاه افلاطون، تصویر، چی طبیعی باشد، (مثلاً بازتاب یک شئ در آب) چی ساختهگی باشد (مثلاً نقاشی) دو بُعد از هستی فاصله دارد: هستی هم حقیقی است و هم واقعی، در حالی که تصویر، نمایش چیزهایی است (مادی) که خود، تصویرِ ایدهها (مُثل) اند. از نِگرگاه فلسفۀ افلاطونی، وقتی یک رودخانه نقاشی میشود، این تصویر از روی رودخانهیی ساخته میشود که خود تصویر مادیِ مثال یا ایدۀ رودخانه است. پس تصور ما از جهان «تصور اندر تصور» است، یا آنگونه که مولانا جلالالدین محمد میگوید: «خیال اندر خیال» است. از سوی دیگر، افلاطون تصاویر (آیدولا [Eïdôla]) را به دو دسته تقسیم میکرد: تصاویری که با الگوهایشان مشابهت و همخوانی دارند (ایکونها [Eïkones]) و آنهایی که با الگوهایشان همخوانی ندارد (فانتاسماتا [Phantasmata]).
۲ـ نمایش فنی یک شئ توسط یک ابزار فنی، مثلاً عکس از طریق کامرۀ عکاسی.
۳ـ نمایشِ ذهنی یک شئ یا یک هستنده که در این صورت «تصویر ذهنی» نامیده میشود. «نمایش ذهنی» یا زادۀ ادراک حسی پنداشته میشود (آمپیریستها تصویر ذهنی را محتوا و درونمایۀ مادیِ «مفاهیم» میشمارند) یا فرآوردۀ آزاد و مستقلِ روان یا ذهن. برخی بر آن اند که تصویر نی خود شئ است و نی تصور (ایده)؛ بلی میانجی بین شئ و تصور است.
آمپیریستها تصویر را چیزی بازمانده در ذهن پس از ادراک یک شئ تلقی میکنند.
سارتر، تصویر را محصولِ پویایی شعوری میداند که «تصویر آفرینِ هدفمند و واقعیت زدا (غیر واقعیساز)» است.
از دیدگاه برگسون (Bergson)، تصویر، آن واقعیتی است که بین «شئِ واقعیتگرایان» و «نمایش ایدهآلیستها» قرار دارد. تصویر چیزی بیشتر از نمایش و کمتر از خودِ شئ است. واقعیت، خود تصویر است زیرا نی «شئ فی نفسه» است و نی نمایش ذهنی. ما اشیاء را نی در خود، بل، در تصاویر ادراک میکنیم.
