تمثیل/ همگونی/ همانند انگاری (Analogy/analogie)
۱- به طور عام همگونی و شباهت بین دو چیز را میرساند. در منطق تمثیل در کنار استقرأ و قیاس، گاهی نوع سوم استدلال به شمار رفته است.
«تمثیل یا استدلال تمثیلی (Raisonnement analogique) حجتی است که در آن حکمی را برای چیزی از راه شباهتِ آن با چیز دیگر معلوم میکنند. به عبارت دیگر وقتی دو چیز وجه اشتراک، یا وجه شباهتی داشته باشند، حکم میکنیم که در نتیجۀ آن وجه اشتراک نیز همانند خواهند بود. خلاصه آنکه در تمثیل، ما بر چیزی حکم میکنیم به سبب آنکه در شبیه آن موجود است. پس تمثیل حکم به جزئی است از روی حکم جزئی دیگر که در معنی جامعی با آن موافق است. مثلاً از این که کرۀ مریخ مانند زمین دارای آب و هواست، حکم میکنیم که مانند زمین دارای موجودات زنده نیز هست. یا از اینکه مثلاً فلان دارو بر روی میمون اثری نیکو داشته است، حکم میکنیم که بر روی انسان هم اثری نیکو دارد.» (محمد خوانساری، ۱۳۸۸: ۳۰۵)
ابن سینا در توضیح مثال (تمثیل) مینگارد:
«مثال سستتر از استقراست.
و مثال آن بود که حکم کنند بر چیزی بدانچ اندر مانندۀ او بینند. گویند مثلا که نفس مردم قّوتی است، ـ باید که سپسِ تن نماند، چنان که بینائی چشم وی.
و این بیشتر اندر کار هاءِ تدبیری ـ و اندر فقه، بکار برند. و این نه ضرورتست، زیرا که شاید که حکم مانند، خلاف حکم مانند دیگر بود. ـ که بسیار چیزها اند که بیک معنی ماننده بوند، و بهزار معنی مخالف. و بر یکی از ایشان حکمی درست بود، یا شاید که بود، و بر دیگر درست نبود،- و نشاید. پس مثال دل خوشی را شاید. و افکندن گمان را؛ و یقین را نشاید.
و اما اگر دعوی جزوی بود، که بعضی فلان باستارست، مثال خود حجّت درست بود از شکل سیّوم. چنانکه گوئی: آن مثال فلانست، و آن مثال با ستارست، نتیجه آید که: برخی فلان با ستارست.» (دانشنامۀ علایی، رسالۀ منطق، ص ۹۳-۹۵)
مولانا جلالالدین بلخی در داستان طوطی و بقال، تمثیل را استدلال بسیار سُست تصویر میکند. (مثنوی، صص ۴۵-۴۶)
بود بقّالی و وّی را طوطیی
خوش نوایی سبز و گویا طوطیی
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سودا گران
در خطاب آدمی ناطق بُدی
در نوای طوطیان حاذق بُدی
جَست از سوی دکان سویی گریخت
شیشههای روغن گُل را بریخت
از سویِ خانه بیامد خواجه اش
بر دکان بنشست فارغ خواجه وَش
دید پُر روغن دکان و جامه چرب
بر سَرش زد، گشت طوطی کَل زضرب
روزکی چندی سخن کوتاه کرد
مردِ بقّال از ندامت آه کرد
ریش بر میکَند و میگفت ای دریغ
کافتابِ نعمتم شد زیرِ میغ
دست من بشکسته بودی آن زمان
که زدم من بر سّرِ آن خوش زبان
هدیهها میداد هر درویش را
تا بیابد نطقِ مرغِ خویش را
بعدِ سه روز و سه شب حیران و زار
بردکان بنشسته بُد نَومیدوار
می نمود آن مرغ را هرگون نهفت
تا که باشد اندر آید او به گفت
جولقیّی سر برهنه میگذشت
با سر بی مو چو پشتِ طاس و طشت
آمد اندر گفت طوطی آن زمان
بانگ بر درویش زد که ای فلان
کز چه ای کَل با کَلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی؟
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
کارِ پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدالِ حقّ آگاه شد
هَمسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستۀ خوابیم و خُور
این ندانستند ایشان از غَمی
هست فرقی در میان بی مُنتهی
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مُشکِ ناب
هر دو نَی خوردند از یک آب خور
این یکی خالی و آن پُر از شکَر
صد هزاران این چنین اَشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین
این خورد، گردد پلیدی زو جدا
آن خورد، گردد همه نورِ خدا
این خورد، زاید همه بخل و حسد
و آن خورد، زاید همه نورِ اَحَد
این زمینِ پاک و آن شوره ست و بَد
این فرشتۀ پاک و آن دیوست و دد
هر دو صورت گر به هم مانَد رواست
آبِ تلخ و آبِ شیرین را صفاست
جز که صاحب ذوق که شناسد؟ بیاب
او شناسد آبِ خوش از شوره آب
سِحر را با معجزه کرده قیاس
هر دو را بر مکر پندارد اساس
ساحرانِ موسی از استیزه را
برگرفته چون عصایِ او عصا
زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف
زین عمل تا آن عمل راهی شگرف
۲- تمثیل به معنای دقیق آن، برقراری رابطه بین پدیدههایی است که به عرصههای مختلف واقعیت تعلق دارند. به وسیلۀ تمثیل یا همانندانگاری است که ما داوری میکنیم که گفتار یک فرد از تفکرش بر میخیزد (و ما به تفکرِ افراد راه نداریم). افلاطون بین سه بخشِ نَفس (خرد، شجاعت، خواسته/خواهش/کام) و سه طبقۀ آرمانی ـ شهر (فیلسوف ـ شاهان، نگهابانان و مؤلدان) آنالوژی برقرار میکند. نفس بُعد کوچکِ آرمانی ـ شهر است، هر بخش آن به ترتیب ذکر شده، به وسیلۀ یکی از طبقات این شهر تجسم مییابد: خرد توسط فیلسوف ـ شاهان ؛ شجاعت توسط نگهبانان و خواسته/کام توسط مؤلدان.
۳- همانند انگاریِ وجود.
در فلسفۀ مدرسیِ قرون وسطایی، برقرار ساختن رابطه بین هستندههای مراتبِ مختلف (وجودِ خالق و وجودِ مخلوقات) یا جنسهای مختلف (مثلاً انسان و حیوانات) آنالوژی نامیده میشد. فلسفۀ مدرسی بر آن است که مفاهیمی (به ویژه مفهوم وجود) که همزمان به آفریدگار و مخلوقات منسوب میگردند، دارای عین معنی نبوده، بل، رابطهیی تمثیلی بین آنهاست.
خدا و مخلوقات دارای وجود، اراده، عمل و غیرهاند ولی هرکدام به نحوۀ خود: وجودِ خدا، وجودی غیر وابسته به وجود چیز دیگریست (وجودِ قایم به ذات یا هستیِ ایستاده به خود، به گفتۀ ابن سینا)، در حالیکه وجودِ موجودات، وابسته به وجود چیز دیگر (خدا) است (هستیِ قایم به غیر). به همینگونه گیاه و حیوان و انسان میزیند، ولی هرکدام به نحوۀ خود؛ زیست بین آنها تمثیل است.
