جای

جای/جایگاه (topos/location/lieu)

ابن سینا در برابر مفهوم ارسطویی توپوس، واژۀ فارسی دریِ جای را به کار بُرده، معادل عربی آن را که «مکان» باشد، نیز ذکر می‌کند.

واژۀ انگلیسی (space)، به فرانسوی (espace) را باید فضا ترجمه کرد، نی مکان. مکان عربی و جایِ فارسی با بینش ارسطویی کاملاً انطباق دارد در حالی که مفهوم «فضا» با طبیعت‌شناسیِ وی بیگانه است.

ارسطو سه برنهاد بُنیادی را مطرح میکند:

وجود «جایگاه‌های طبیعی»،

نبودن خلأ،

نبودن نامتناهیِ بالفعل.

مفاهیم فضایِ مطلق (absolute space) و زمانِ مطلق که با فیزیکِ نیوتن وارد علوم طبیعی شدند، در طبیعت شناسی ارسطو مطرح نیستند. از آنجا که فضا جهت دار است، تنها مفهوم جایگاه (مکان) می‌تواند قابل کار بُرد باشد. ابن سینا با پیروی از ارسطو مفهوم جای را برگزیده، مفهوم فضا را کنار می‌گذارد.

مسالۀ وجودِ مکان (جایگاه)،

ارسطو مسالۀ وجودِ مکان را پیش از مسألۀ ذاتِ مکان، در برابر طبیعت‌شناسی قرار می‌دهد. وی سه دلیل برای وجود جایگاه اقامه می‌کند:

ـ دلیل «تعویض»: ارسطو الگوی صراحی را برگزیده می‌گوید که یک چیز (مثلاً آب) می‌تواند در صراحی به وسیلۀ چیز دیگر (مثلاً شراب) عوض شود.

وقتی دو چیز مختلف بتواند به طور پی در پی یک صراحی را اشغال کند، نشان می‌دهد که ظرف از چیز‌هایی که می‌پذیرد، متفاوت است.

ـ دلیل انتقال اجسام بسیط: «حرکت طبیعیِ» یک جسم بسیط (آب، آتش، هوا و خاک) به سوی «جایگاه طبیعیِ» جسم نامبرده رُخ می‌دهد. «جایگاه طبیعی» همانند یک قوه، جسم بسیط را به سوی خود می‌کشاند. پس جهت‌های مطلق (بالا، پائین و غیره) خارج از قراردادهای ذهنی وجود دارند.

ـ دلیل جانب‌داران وجود خلأ: جانب‌داران وجود خلأ، خلأ را «جایی بدون جسم» می‌پندارند، جایی که در میان دو جسم وجود دارد، یعنی یک «میان تهی».

ابن سینا در آغاز مبحث «جای» به طور بسیار فشرده «مشخصاتِ پذیرفته شدۀ عامه» را در رابطه با جای چنین بر می‌شمرد (وی همانند ارسطو، به آرای عامه در زمینۀ مسألۀ وجود جای، مراجعه می‌کند):

«مکان: جای بُوَد، و مر او را چند خاصیّت هست ـ باتفاق همه؛

یکی: که جُنبنده از وی بشود بسوی جای دیگر، که آرمیده اندریکی از وی بایستد. و دوم: که اندر یکی از وی دو چیز نگُنجد، که تا آب از کوزه بنشود سرکه اندر نیاید. و سوم: که زیر و زبر اندر جایگاه بود، و چهارم: که گویند مرجسم را که اندر وی است.» (طبیعیات، صص ۱۳-۱۴) که به زبان امروزی چنین می‌شود:

[«مکان (عربی) جای (فارسی) است که به نظر همه‌گان، دارای چند خاصیت است:

یکی این که متحرک از آن به جای دیگر می‌رود و ساکن در یک جای باقی می‌ماند.

دوم این که در یک جای، دو چیز نمی‌گُنجد، تا آب از کوزه برون شود، سرکه داخل آن نمی‌شود.

سوم این که بالا و پائین در جایگاه اند؛

چهارم این که می‌گویند جسم در یک جای است.»]

در اینجا دو دلیل ارسطو را در رابطه با «تعویضِ» اجسام و «جایگاه طبیعی» می‌یابیم. ابن سینا دلیل «جانب‌داران وجود خلأ» را با رَد وجود خلأ اقامه می‌کند:

«و گروهی گفته‌اند: که جای جسم آن اندازه است از بعد عالم که وی اندروی بود؛ مثلاً جایگاه آب آن بعد و مقدارست که اندر میان کنارهاء اندرونین خاصّۀ وی بود، که آب و را مشغول کند؛ و این مذهب بر دو گونه گویند:

گروهی گویند که این بعد نشاید ـ که خالی ماند، بلکه تا جسمی اندر وی نیاید جسمی از وی بیرون نیاید.

و گروهی گویند: که شاید که خالی ماند، و این مردمان خلأ اند ـ که گویند: که عالم اندر خلأ نهاده است، و اندر عالم نیز خلأ هست، و این مذهب بوهم نزدیکست ـ و از عقل دور است.» (همانجا صص ۱۴-۱۵) که به زبان امروزی چنین می‌شود:

[«و گروهی گفته اند که جای یک جسم اندازۀ معین از وسعت عالَم است که جسم نامبرده در آن قرار دارد. مثلاً جای آب آن بُعد و اندازه است که در بین حدود داخلی ظرفِ در بردارندۀ آن است. و این برداشت به دوگونۀ زیر ارایه شده است:

ـ گروهی گویند که بُعد ممکن نیست خالی بماند، بلکه تا جسمی از آن بیرون نشود، جسم دیگری داخل شده نمی‌تواند.

ـ و گروهی گویند که ممکن است خالی بماند و اینان جانبداران [تیوری] خلأ اند که می‌گویند عالم در خلأ نهاده شده است و در جهان نیز خلأ وجود دارد. این آئین به توهم نزدیک‌تر بوده، از عقل دور است.»]

دیده می‌شود که در رابطه با مسالۀ «وجود جای»، ابن سینا به بیان احکام ارسطو بسنده کرده وارد جزئیات نمی‌شود.

ذات جایگاه (مکان)،

ابن سینا با کار بُرد اسلوب جدلی استدلال ارسطو، به تعریف ذات یا ماهیت مکان می‌رسد. در وهلۀ نخست سه نامزدِ بالقوه را که شاید مکان خوانده شوند، مورد بررسی قرار می‌دهد:

ـ هیولی (Hule) پس گروهی پنداشتند، که جایگاه هیولی است، زیرا که وی پذیراست چیزی را سپسِ چیزی، چنان که جای نیز بپذیرد مرجسمی را سپس جسمی ـ و این غلط است: زیرا که هیولی پذیراء صورت است، نه آن جسم.

ـ صورت: و گروهی گفتند: صورت است ـ و خلقت، زیرا که جسم اندر میان صورت خویش بود. و این غلط است: زیرا که صورت جسم ـ به وقت جُنبش جدا نشود، و جای جدا شود و هم چنین هیولی.

ـ اندازه: و گروهی گفته‌اند: که جای جسم آن اندازه است از بعد عالم که وی اندروی بود؛ مثلاً جایگاه آب آن بعد و مقدارست که اندر میان کنارهای اندرونین خاصّۀ وی بود، که آب و را مشغول کند. (طبیعیات،  ۱۴-۱۵)

ابن سینا این نامزد اخیر را با استدلال مشرحی رد می‌کند که من در اینجا جنبه‌های اساسی آن را یاد آور می‌شودم: در برهۀ نخست باید ثابت ساخت که در محدودۀ داخلی کوزه بُعد و مقداری هست که عین بُعد و مقدار آب یا سرکه‌یی نیست که در آن جا می‌گیرد تا سپس بتوانیم آن بُعد را جایگاه یا مکان بخوانیم. ولی ما از طریق مشاهده هیچ‌گونه بُعد و مقداری در داخل کوزه نمی‌یابیم به جز بُعد و مقدار آب یا سرکه‌یی که در آن قرار می‌گیرد. برای ثابت کردن این که جایگاه، بُعد و مقدار نیست باید تداخل ناپذیری ابعاد (یا اجسام، چون از دیدگاه بینشی که جهان را انباشته یا فاقد خلأ می‌پندارد، ابعادِ بدون جسم وجود ندارند) در یکدیگر را ثابت کرد: صفات یا محموله‌های اجسام (نُه مقولۀ ارسطویی) نمی‌توانند علت تداخل‌ناپذیری باشند، زیرا اگر جسمی فاقد یکی از این محموله‌ها باشد، می‌تواند داخل جسم دیگر گردد. تداخل‌ناپذیری از جوهر نیز بر نمی‌خیزد زیرا وقتی جانب‌داران نظریه‌یی که بُعد یا مقدار داخل کوزه (جوفِ کوزه) را جوهر می‌پندازند (چون قایم به ذات یعنی ایستاده بر خویش است و بر کدام موضوع حمل نمی‌شود) باید بپذیرند که آب یا سرکه که جوهر اند می‌توانند داخل آن جوهر دیگر گردند. پس جوهر علت تداخل ناپذیری نیست.

می ماند بُعد یا مقدار: یک بُعد یا یک مقدار نمی‌تواند داخل بُعد یا مقدار دیگری گردد. زیرا حاصل جمع دو بُعد یا دو مقدار، بیشتر از هر یک آنهاست. وقتی دو بُعد یا دو مقدار با هم جمع می‌شوند، ممکن نیست که هر دو مساوی به یکی از آنها باشد و همزمان به طور جداگانه به وجود خود ادامه بدهند. اگر یکی از آن دو بُعد معدوم شود، بُعد معدوم شده نمی‌تواند جایگاه باشد؛ جسم نیز نمی‌تواند باشد ـ جسمی که در آن جا می‌گیرد. از سوی دیگر وقتی دو بُعد با هم یکجا می‌شوند و با هم وجود دارند، دو گانه‌گیشان از این ناشی می‌شود که چیزی در یکی از آنها هست که در دیگری نیست. اما هنگامی که با هم یکی می‌شوند، ماده یا مایۀ آنها دیگر یکی شده و حالت‌ها یا صفات یکی به آن دیگر نیز تعلق می‌گیرند. حالت‌ها یا صفات قبلی دیگر وجود نمی‌داشته باشند و نمی‌توانند باعث جدایی آن دو گردند، زیرا «لاوجود» یا معدوم، توانِ عمل کردن را نداشته، نمی‌تواند موجودات را از هم جدا کند. در این صورت دیگر دو جسم نی، بل یک جسم وجود خواهد داشت. پس ثابت شد که دو بُعد یا دو مقدار نمی‌توانند با هم تداخل داشته باشند، پس حدود درونی ظرف (کوزه)، یعنی جای، نمی‌تواند بُعد باشد، چون جسم دیگری (آب، سرکه) داخل آن می‌شود.

خلاصه این که ابن سینا ثابت می‌سازد که جای (مکان) نی صورت است، نی ماده (هیولی)، نی جسم و نی بُعد یا مقدار.

حال بررسی ابن سینا را گذاشته به تفکر و استدلال ارسطو مراجعه می‌کنیم. وی پس از بررسی دیالکتیکی (جدلی) برخی دشواری‌ها در رابطه با جای (کتاب چهارم فیزیک، ۲۰۹ الف ۲-۳۰) پژوهش خود را به سوی رَد شماری از نامزدها سمت می‌دهد:

«اولاً مکان دارای سه بُعد طول و عرض و عمق است و همۀ اجسام نیز از طریق همین ابعاد محدودند. ولی مکان ممکن نیست جسم باشد چه اگر جسم بود لازم می‌آمد که دو جسم در مکانی واحد باشد.» (فیزیک، ۲۰۹ الف ۶-۸)

«با این همه دریافتن این که ممکن نیست مکان هیچ یک از آندو باشد دشوار نیست. زیرا ماده و صورت جدا از شی نیستند در حالی که مکان ممکن است جدا از شی باشد، و چنانکه گفتیم آنجا که هوا بود آب جایگزین می‌شود و جای هوا را می‌گیرد و هم چنین است در مورد اجسام دیگر. بنابر این، مکانِ شی نه جزء شی است و نی حالت شی، بلکه چیزی است جدا از شی؛ و مکان همچون چیزی شبیه ظرف اندیشیده می‌شود و ظرف همانند مکانی قابل حمل و نقل است در حالی که ظرف جزئی از مظروف نیست.

پس مکان از این جهت که جدایی پذیر از شی است، صورت نیست و از این جهت که محیط و حاوی است غیر از ماده است.» (همانجا ۲۰۹ ب ۲۱-۳۱)

پس آشکار است که جای از دیدگاه ارسطو نی ماده است، نی صورت، نی مرکب آنها (اجسام) و نی «امتداد و بُعد» یا تهیگاه محدود شدۀ یک ظرف .

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien