جذبه/ وجد (Ek-stase/Extase)
حالت کسی که از جهانِ محسوس و عرصۀ روابط با دیگر شعورها بیرون شده باشد.
۱ـ در عرفان: روان در حالت جذبه به خدا میپیوندد؛
۲ـ در روانشناسی: جذبه به مرحلۀ حاد یک بیماری روانی گفته میشود که در آن علایم بیماری در اوجشان تبارز میکنند.
۳ـ پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیزم: برای سارتر، وجد برون شدن شعور از خود است و این برون شدن از خود، خودِ وجود (Existence) است. برای هایدگر برون شدن دازاین (Dasein) از خود، وجد است، یعنی «واقع بودهگی» (Faktizität) در بیرون از خود. انسان، دازاین است، یعنی منش یا خصلت «آن جا هستن» (بیرون از خود) را داراست. جزء «دا» (Da) در واژۀ دازاین به معنای «آن جا» ست. پس دازاین از خود ماهیت مشخص ندارد و پیوسته از رابطهاش با هستی شکل میگیرد.
