جنگلی در سوگِ سپیدار
ـ۱ـ
دختری از دخترانِ باد
ـ آشنای پیرِ جنگلها ـ
شامگاهی دامن افشان بر سپیدارانِ جنگل راه بگشاد
تا ببیند ماه با اندوهِ کاهی بر سر انگشتِ کدامین اوج میرقصد
تا بداند در خموشِ جنگل از فریاد نقشی هست؟
تا درختان باز در رؤیای فرداهای سبز – آرا
با کدامین ناز-دختِ فصل می خوابند؟
تا بیابد در سپیدارانِ عاشق شاعری از خاک روییده
یا سکوت از چارسو بر آبنوسان چیره مند است؟
ـ ۲ـ
دختر زیبا ستانِ باد
رفته تا ژرفای جنگل، دید
شهسپیداری ز آتش سرکشیده
خون سبزش لای انگشتان جنگل در عبور
با صدای نیمه بیماری سرود عشق میخوانَد
دخترِ آتش زنانِ باد
قامت آن عاشق دلمرده را پوشاند
شهسپیدار از دوامِ درد، آزاد ـ
روی خاکستر به پای دختر عاشق ـ شکارِ باد خوابید. . .
ـ۳ـ
جنگلی از سوگ در فریاد
کابل ـ ۱۹ جدی ۱۳۶۳
