خِردگرایی

خِردگرایی/ عقل‌گرایی/ مکتب اصالت عقل (Rationalism)

۱) گونه‌یی از فلسفه که روی سه بر نهادِ (Thèses) بُنیادی استوار است:

ـ گونه‌یی نظمِ عینی در طبیعت وجود دارد؛

ـ وجود توانشِ انسان برای شناختن نظمِ عینی طبیعت؛

ـ امکان تسلطِ عقلِ انسان بر دیگر جنبه‌های هستی اش.

هرگاه یکی از این سه برنهاد کنار گذاشته شود، نمی‌شود یک فلسفه را عقل گرا خواند.

۲) نظام اندیشه‌یی که روی خِرد استوار باشد، در مغایرت با دین که روی ایمان و بعثت استوار است.

۳) در مشاجرۀ فلسفی در رابطه با سرچشمۀ تصورات بشری، بینش فلسفی دکارت و لایبنیتس روی این فرضیه استوار است که در انسان تصوراتِ ذاتیی (فطری، مادرزاد) وجود دارد که به وسیلۀ آنها شناخت حاصل می‌شود، در حالی که آزمون‌گرایان (Empiristes) چون لاک (Locke) تجربه را منشأی تصورات ما می‌پندارند. از دید راسیونالیست‌هایی چون دکارت، تجربه توان آن را ندارد که برای ما شناختِ یقینی یعنی حقیقت را میسر سازد.

شوپنهاور در تحلیل‌اش از «اصلِ دلیل کافی»، بین فاهمه (فهم) (Understanding/Entendement) و عقل (Reason/Raison) تفاوتِ سرشتی قایل شده، فهم را امری پیشینی (A priori/Apriority) (پیش از هر گونه آزمون) پنداشته، می‌نگارد: «آن چه فهم به درستی می‌شناسد واقعیت است، و آن چه قوۀ تعقل به درستی می‌شناسد، حقیقت است، یعنی حکمی که زمینه یا دلیلی (Grund) دارد.» (شوپنهاور، ریشۀ چهارگان…۱۳۹۷: ۸۷)

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien