خیر

خیر/ نیک (Good/bien / Agathon)

مفهوم خیر (در مقابل شر) سه بُعد دارد: در اخلاق (فضیلت)، در میتافیزیک (کمال مطلق) و در طبیعت (خوشبختی).

۱ـ خیر یا نیک مفهوم ارزش شاختیِ بُنیادی اخلاق (Ethique) است که نمایانگر موفقیت یک انسان در زنده‌گی و رفتارش است بر اساس کردار نیک.

۲ـ در هستی شناسی افلاطون، خیر (Agathon)، خودِ هستی است، بُنیاد یا اصلِ هستی است.

«اخلاق افلاطون مبتنی بر جستجوی سعادت و نیک‌بختی است، به این معنی که در جهت حصول بالاترین خیر انسان، که داشتن آن سعادت و نیک‌بختی حقیقی را در بر دارد، هدایت شده است. می‌توان گفت که بالاترین خیر انسان توسعه و پیشرفت حقیقی شخصیت انسان به عنوان موجودی عقلانی و اخلاقی، رُشد و پرورش صحیح نفس او، خوشی و آسایش هماهنگ کلی زنده‌گی است. وقتی که نفس آدمی در حالتی است که باید در آن باشد، در آن صورت انسان نیک‌بخت و سعادت‌مند است.

سقراط معتقد است که خیر عبارت است از حکمت. سقراط می‌کوشد تا ثابت کند که لذت، من حیث هی، نمی‌تواند خیر حقیقی و یگانۀ انسان باشد، زیرا زنده‌گی لذتِ نا آمیخته (مراد از آن لذتی بدنی است)، که در آن نه ذهن و نه حافظه و نه معرفت و نه عقیدۀ درست سهمی دارند، «نه زنده‌گی انسانی، بلکه زنده‌گی یک نوع جانور دریایی یا یک صدف خواهد بود.»

از سوی دیگر، زنده‌گی «روحانی محض»، که عاری از لذت باشد، نمی‌تواند یگانه خیر انسان باشد؛ ولو اینکه عقل عالی‌ترین جزءِ انسان و فعالیت عقلانی (مخصوصاً تأمّل و نظارۀ «صور») عالی‌ترین کار کرد انسان است، انسان عقل محض نیست. بدین ترتیب زنده‌گی خوب برای انسان باید زنده‌گی آمیخته باشد، نه منحصراً حیات ذهن و فکر و نه منحصراً حیات لذت حسی. بنابر این افلاطون آمادۀ قبول آن لذاتی است که درد و رنج به دنبال ندارد، مثلاً لذات عقلی، بلکه لذاتی نیز که خرسندی میل را در بردارد، به شرط آنکه مبّرا از گناه باشند و برخورداری از آنها با اعتدال همراه باشد.

بدین‌سان راز آمیزه‌ای که زنده‌گی خوب را می‌سازد اندازه یا تناسب است: جایی که این نکته مورد غفلت باشد آمیزۀ صحیحی وجود ندارد، بلکه آنچه وجود دارد چیز درهم و برهمی است. بنابر این خیر صورتی از زیباست که با اندازه و نسبت تشکیل شده است، و سیمتریا (تناسب)، کالون (زیبایی) و آله ثیا (حقیقت) سه صورت یا نشان خواهند بود که در خیر یافت می‌شوند. مقام اول تعلق می‌گیرد به «به هنگام بودن»، دوم به تناسب یا زیبایی یا تام و کامل بودن، سوم به نوس (عقل) و فرونزیس (فراست)، چهارم به اپیستمای (معارف و علوم) و تِخنای (صناعت و فنون) و دوکسای اُرثای (عقاید درست)، پنجم به لذاتی که درد و رنجی با آنها آمیخته نیست (خواه مستلزم احساس بالفعل باشند یا نباشند)، و ششم به کامیابی معتدل شهوت وقتی که، البته، بی ضرر و بدون آسیب باشد. پس چنین است خیر حقیقی انسان، زنده‌گی خوب یا نیکبختی (اویدیمونیا)؛ و انگیزه‌ای که انسان را به جستجوی آن وا می‌دارد اِرُس است، یعنی میل یا اشتیاق به سوی خیر یا سعادت.

و اما نیکبختی و سعادت باید با پیروی از فضیلت به دست آید، که به معنی حتی الامکان شبیه شدن انسان به خداست. ما باید «تا جایی که می‌توانیم شبیه خدا شویم [تأسی به صفات الهی کنیم]، و آن هم عبارت است از عادل و درستکار شدن به کمک حکمت.» «خدایان به کسی توجه و محبت دارند که میل و اشتیاق وی عادل شدن و شبیه خدا شدن باشد، تا جایی که انسان می‌تواند با پیروی از فضیلت به خدا مانندی نایل شود.» (فردریک چارلز کاپلستون، ج ۱، ۲۴۹-۲۵۱)

 

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien