شهود (Intuition)
دریافت یک معرفت به طور مستقیم توسط یک سوژه، بدون استدلال و کار بُرد شیوههای منطقی، شهود نامیده میشود. شهود یعنی مشاهدۀ مستقیم و بی میانجی یک اُبژه (Object) توسط عامل شناسا (Subject). در عرفان به معنای حضور دل و دیدن حق است. شهود همان مفهوم نووس (Noûs) در فلسفۀ یونان باستان است.
در بینشهای دینی، شناخت یا معرفت الهی صرف از طریق شهود ممکن تلقی میگردد.
توماس آکوینی (Thomas d’aquin) در این زمینه چنین استدلال میکند: شناخت منطقی از طریق استدلال مستلزم زمان است، یعنی آنچه از مقدمات به دست میآید (از طریق استنتاج) از مرحلههای گوناگون استدلال میگذرد و این پیاپی بودن خواهان زمان است. اما خدا در بیرون از زمان قرار دارد، پس دریافت او مستقیم و خارج از استدلال است. در مذهب بودایی نیز، بودا همه چیز را مستقیماً در مییابد، بدون مقایسه یا استناج.
معمولاً شهود را دو گونه پنداشتهاند: شهود حسی و شهود فکری. کانت صرف شهود حسی را میپذیرد اما آن را نیز مشروط به زمان و مکان میداند که از دیدگاه او، صورتهایِ پیشا تجربیاند؛ صورتهایی که دریافتهای حسی را صاحب صورت یا فورم میسازند. کانت شهود فکری یا ذهنی را رد میکند. اما ایدهآلیزم آلمان، مفهوم شهود فراحسی (فکری ـ نفسانی) را دوباره زنده ساخت و آن را یگانه وسیله برای دریافت مطلق مطرح کرد.
پدیدارشناسیِ هوسرل بر برنهادِ شهود (مقابل شدن و حضور یافتن سوژه و ابژه) استوار است که در جریان آن، سوژه از طریق عملیۀ توجه و نیتمندی (Intentionnalité)، اُبژه را «میسازد» (در واقعیت امر، ابژه را برای خود «میسازد»).
در فلسفه شناسی شرق، علم (دانش، معرفت) را دو گونه دانستهاند: علم حصولی و علم شهودی.
علم حصولی آن است که از طریق فراگرفتن یعنی تحصیل به دست آید.
علم شهودی آن است که بدون تحصیل، به دست آید. بُنیاد این برداشت بر این عقیدۀ افلاطونی استوار است که دنیای حقیقی، دنیای مٌثُل (ایدهها، تصورات محض یا تصورات مطلق) است و این جهان، دنیای مجازی و رونوشت آن دنیای حقیقی است. نَفّس (روان) از ماده و تن جداست و در بدن بشری حلول میکند. این نَفّس با آن دنیای حقیقی پیوند دارد. شهود در واقع تازه شدن این رابطه یا پیوند است و نَفّس از طریق آن به حقایق دست مییابد. نَفّس در دنیای حقیقی حضور مییابد و حقایق را (مثالها یا ایدهها را) مستقیماً مشاهده میکند، بی آنکه از راه عقل یا استدلال به آنها دسترسی پیدا کند.
عرفا این علم را از طریق ریاضت و چلهنشینی و زدودن ناپاکیها از دل و روان، پنداشتهاند. عارفان، به پیروی از افلاطون، علم حصولی را علم ظواهر و معرفتِ دنیای مجازی (دنیای مادی) تلقی کردند. میگویند در دیدار نخستین شمس تبریزی با مولانا جلالالدین بلخی، شمس، مولانا را از خواندن کتاب منع کرد. صوفیان با پیروی از فلسفۀ افلاطون، منبع اصلی معرفت یا سرچشمۀ علم شهودی را عشق به ذات باری میدانند.
چنانکه مولانا میگوید:
علم نبود غیر علم عاشقی
ما بقی تلبیس ابلیس شقی
