شئ

شئ/ چیز (Res لاتین Sache/Ding/آلمانی/Thing  انگلیسی/Chose فرانسوی)

۱ـ واژۀ نامعینی که محتوای آن وابسته به متنِ گفتمانی است که در آن به کار بُرده می‌شود.

۲ـ در میتافیزیک، شئ یا چیز معادل جوهر به کار برده شده است. دِکارت نَفس/ روان را یک «چیزِ اندیشه‌ور» (یعنی جوهری که صفت یا محمول آن اندیشیدن است) می‌نامید و ماده را یک «چیز ممتد» (یعنی جوهری که صفت یا محمول آن امتداد / وسعت/ بُعد است).

۳ـ در زبان آلمانی برای بیان شئ، دو واژه وجود دارد: چیز (Das Ding) به حیث آنچه مطرح است ولی از آن اسم بُرده نمی‌شود و چیز (die Sashe) به حیث آن چه نام و جایگاه در امور بشری دارد. بدین‌گونه واژۀ نخست در عرصۀ شناخت حسی به کار بُرده می‌شود و واژۀ دوم به حیث یک «معقول» در عرصۀ تفکرِ انتزاعی.

۴ـ ابن سینا. ترجمه‌های «الشفای» ابن سینا به لاتین تأثیر مستقیم بر مفاهیم فلسفیِ زبان لاتین داشت. ابن سینا در فصل پنجم کتاب اول و فصل اول کتاب پنجمِ الشفا به بررسی مفاهیم «وجود» و «شئ» می‌پردازد. از دید او، وجود و شئ، «تصورات اولیۀ خِرد» اند، یعنی «آنچه، خود، در عقل حضور می‌یابند.» پس وجود و شئ، مبانی و اصولِ هرگونه تصوراند؛ می‌توان آنها را مورد توجه قرار داد، ولی نمی‌توان آنها را شناخت، چون برای شناختن ناگزیر باید از واژه‌ها و اشاره‌ها استفاده کرد، در حالی که اینها (واژه‌ها و اشاره‌ها) پستر نسبت به وجود و شئ‌اند. پس شئ یعنی «آنچه یک گزاره یا یک حکم بر آن تعلق می‌گیرد». بین وجود و شئ تفاوت در این است که «شئ» همیشه توسط «ماهیت» (Quidditos) خود معرفی می‌گردد. یعنی «برای هر چیز (شئ) یک ماهیت وجود دارد که به وسیلۀ آن چیز نامبرده همین چیز است.» مثلاً مثلث «دارای حقیقتی است که آن را مثلث ساخته است؛ سفیدی، حقیقتی دارد که آن را سفیدی ساخته است». بدین‌گونه ذات (در مثال‌های نامبرده، مثلث و سفیدی) هستیی دارد ویژۀ خودش که با وجود فرق دارد.

ابن سینا «حقیقتِ (Certitudo) یک شئ» و «ذات آن شئ» (= ماهیت آن) را یکی می‌پندارد و آنها را وجود متمایز می‌شمارد.

بدین‌گونه می‌شود «جاندار» را صرف به حیث «خودِ جاندار» در نظر گرفت، یعنی «ذاتِ قایم به خودش» را بدون در نظر داشت اعراضش، مطرح کرد. از دید ابن سینا، ذات، به حیث «ایستاده بر خویش»، نی کُلی است، نی جزیی، نی در روان است، نی در بیرون از روان. مثلاً «جاندار» با هستیی که ویژۀ خودش است، «نی مفرد است، نی یکتاست و نی چند تا، بل تنها جاندار» است.

۵- شئ و شیئیت در تفکر اسلامی: مفاهیم شئ و شیئیت (= واقعیت) در خارج از حوزۀ مفهوم ارسطوییِ «پراگما» جان گرفتند. بحث دربارۀ «لاوجود» در علم کلام اسلامی، مبداء و انگیزۀ تدوین مفاهیمِ شئ و شیئیت شد. الکندی و فارابی و کلام معتزلی آغازگرِ این بحث بودند. برای کلام معتزلی هر آنچه شناخته می‌شود، شئی است و «لاوجود» نیز شئ است. الجبر شئ را به حیث چیز ناشناخته مطرح کرد و مرز بین حساب و هندسه را فرو ریختاند. مطالعۀ «شئ» به حیث «شئ» که می‌تواند یک عدد باشد یا یک کمیت هندسی، موضوع الجبر را تشکیل داد. بدین‌گونه یک هستی‌شناسیِ صوری (Ontologie formelle) تبارز کرد که در چوکات آن می‌شود از یک چیز سخن راند، بی آنکه خصوصیات آن را در نظر گرفت یا آن را تصور کرد. همین شئ یا «ناشناخته»یی که مورد بررسی الجبر قرار گرفت، در ترجمه‌های سدۀ سیزدهم (از عربی به لاتین) به «ریس» (Res) برگرداننده شد. ریاضیات در واقعیت امر، هستی‌شناسیِ صوری است که «شئ» یا «ناشناخته» را مورد مطالعۀ قرار می‌دهد.

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien