صانع/ پروردگار/ سازندۀ جهان (Démiurge/dêmiourgos)
۱ـ مفهوم صانع زمانی مطرح میگردد که واقعیت به حیث چیزی آفریده شده (مخلوق) تلقی گردد، آفریدهیی که در نهایت به یک چیزِ ساخته شده، مصنوع، فروکاسته میشود. مفهوم صانع یا پروردگارِ واقعیت، در تمام تمدنها، در جریان تاریخ تکوین بشر، وجود داشته است.
۲ـ در آغاز، در اشعار هومر (سدۀ نهم پیش از میلاد) به معنای پیشهور یا صنعتگر به کار بُرده شده است.
۳ـ افلاطون در «تیمائوس»، صانع را به مفهوم «تنظیمکننده و سازندۀ جهان» به کار بُرده است. صانع، خود، نَفس یا روح جهان بوده، خدایانِ مقام پایینتر را که وظیفۀ خلق موجوداتِ میرا را به عهده دارند، میآفریند. صانع افلاطونی با آفریده گاران ادیان (مسیحیت، اسلام و غیره) فرق دارد؛ خالقانِ ادیان، جهان را از هیچ میآفرینند، در حالی که صانع افلاطونی، جهان را با کار بُرد ماده و ایدهها (که هر دو جاوداناند) نظم میبخشد. صانع با نگاه کردن به صورتهای جاودان (ایدهها، مُثُل) و تقلید از آنها، ماده را شکل میبخشد و از آن اشیأ را میسازد.
۴ـ در فلسفۀ نو افلاطونیان که منشای عرفان در غرب است، صانع از واحد و عقل مجزاست؛ در این فلسفه، صانع به حیث نَفسِ کُل، مخلوقات محسوس جهان را نظم میبخشد.
