دهقان

دهقان

 

وقتی شکست شیشۀ سرما

وقتی رسید دخترِ باران

با دانه های شستۀ گندم

آغاز میکنی

 

برشانه ات تفنگ

در سینه دودِ جنگ

آغوش را به سُرخِ شفق باز میکنی

 

ره میبری به روز

میچینی آفتاب

میرویی از زمین

اعجاز میکنی

 

با رُسته های سبز

پر میکشی زخاک

سر میزنی به اوج

پرواز میکنی

 

هر صبح میروی

هر شام میرسی

دنیای نو به گام خود انباز میکنی

 

 

کابل ـ دلو ۱۳۶۳

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien