قیاس (Syllogisme)
«مهمترین و قاطعترین اقسام حجّت و اساسیترین بحث منطق صوری است.
تعریف منطقی قیاس چنین است: قولی است فراهم آمده از چند قضیه، به نحوی که از آن قول ذاتاً قول دیگری لازم آید. مثلاً وقتی بگوئیم: «هوا جسم است ـ و هر جسمی دارای وزن است»،
این گفتار مرکب از دو قضیه است و از این دو قضیه بالذات قضیه دیگری لازم میآید و آن قضیه این است که «هوا دارای وزن است».
در توضیح تعریف فوق چنین گفته اند:
مراد از قول تنها گفتار ظاهر یعنی قضایای ملفوظ نیست، بلکه تصدیقات ذهنی را نیز شامل میشود. پس معنی عامی دارد که هم شامل قول ظاهر است و هم شامل قول باطن.
قضایا که جمع است مثنی را نیز شامل میشود و اساساً هر جمعی در تعاریف منطقی شامل دو نیز میشود. پس این که گفتیم «قیاس از چند قضیه فراهم میآید»، ممکن است از دو قضیه باشد یا بیشتر. ولی از دو قضیه کمتر نتواند بود. بنا بر این اینکه ما از یک قضیه حُکم میکنیم به صدق عکس آن، یا از یک قضیه حُکم میکنیم به کذب نقیض آن، قیاس نیست. زیرا که این نوع استنتاجها از یک قضیه حاصل میشود. مثلاً از این قضیه که «هیچ مثلث متساویالاضلاعی قائم الزاویه نیست» میتوان حُکم کرد به این که «هیچ مثلث قائم الزاویهای هم متساوی الاضلاع نیست». منتهی این نوع استنتاج قیاس نامیده نمیشود.
قید لِذاته در تعریف برای این است که آن قول آخر یعنی نتیجه باید از ذات مقدمات در آید، نه از یک مقدمۀ خارجی. مثلاً این مقدمات که «الف مساوی ب است» و «ب مساوی ج است» ذاتاً نتیجه نمیدهد که «الف مساوی ج است». این نتیجه را ما از یک مقدمۀ خارجی میگیریم و آن مقدمۀ خارجی این است که «دو مقدار مساوی با مقدار سوم خود مساویند». اینک ما عین قیاس مذکور را میآوریم و میگوئیم «الف نصف ب است» و «ب نصف ج است» که نمیتوان نتیجه گرفت که «الف نصف ج است». زیرا که چنین مقدمه ای در خارج نداریم که «نصفِ نصف، نصف است». بلکه این مقدمه را داریم که «نصفِ نصف، چهاریک است».
چنانکه ملاحظه میکنیم این قیاس از حیث فرمول و قالب و صورت ظاهر، عینِ قیاسِ بالا است ولی نتیجۀ آن مختلف است.
پس باید نتیجه از ذات قضایا لازم بیاید.
هر یک از قضایایی که در تألیفِ قیاس به کار میرود، مقدمه (Prémisse) نام دارد و آن قول دیگری که از این مقدمات استخراج و استنتاج میشود نتیجه (Conclusion) نامیده میشود.» (محمد خوانساری، ۳۱۱ـ۳۱۲)
