محمول/ صفت/ مُسنَد/ عَرَض (Attribute/Predicate)
۱ـ آنچه یک موضوع (سوژه)، یک شئ یا یک موجود (هستنده) را مشخص میسازد. مثلاً خِرد مشخصۀ انسان است و نامتناهی صفتِ خدا.
۲ـ در منطق: «محمول آن جزءِ یا آن طرف قضیه است که به جزءِ یا طرف دیگر اسناد داده شده است. مانند «متحرک» در قضیۀ «زمین متحرک است».
محمول ماهیت یا ذاتِ موضوع، یا جزیی از ماهیتِ موضوع، یا یکی از تعینّات موضوع (کیفیّت، کمیت،وضع، أین، مَتی… ) را بیان میکند و به هر حال وصفی است برای موضوع. چنان که میگوئیم «زمین دارای فلان سرعت است»، «زمین دارای فلان جرم است»، «زمین دارای فلان قطر است»، «زمین فاصلهاش تا خورشید فلان اندازه است»، «زمین فلان مقدار عمر دارد»…
به همین جهت منطقیان قرون وسطی محمول را به منزلۀ صورتِ موضوع میدانستهاند و آن را به مُهری که بر روی مومی زده میشود، تشبیه کردهاند.
به هر حال موضوع چیزی است که مدّ نظر میآوریم. یعنی در برابر خود مینهیم و آنگاه اوصاف و خصوصیّات دیگر را بر روی آن میگذاریم.
پس موضوع حامل و بردارنده (Support) است، و محمول، حمل شده و بار شده و بر روی موضوع نهاده شده. و به عبارت دیگر موضوع به منزلۀ محل ثابت و نقطۀ اتکاء یا متّکی علیه است و محمول متّکی بر آن و وابسته بدان. همچنین میتوان موضوع را به کودکی تشبیه کرد که مادر لباسهای مختلف متناسب با اندامهای او بر او میپوشاند.
موضوعِ قضیه، هم جزئی تواند بود، هم کلّی. مثلاً در قضیۀ «حسن ناطق است»، موضوع جزئی است. اما در قضیۀ «انسان ناطق است» موضوع کلّی است (اگر چه در اینجا هم ذاتِ موضوع، یعنی افرادی که موضوع بر آنها قابل حمل است باز جزئی است). اما محمول همیشه کلّی است.» (محمد خوانساری، ۳۰۱ـ۳۰۲)
۱ـ در نحو، مُسنَد یکی از ارکان اصلی جمله است که مفهوم آن به مُسنَد الیه نسبت داده میشود. مثلاً در «هوا روشن است»، هوا مُسند الیه است و روشن به آن اسناد شده است و مُسند است.
۲ـ اسپینوزا (۱۶۷۷ـ۱۶۳۳) (Spinoza) برداشت متداول از محمول را که ویژهگی موضوع تلقی میشد، کنار گذاشت و آن را به مفهوم عَرَض در مقابل جوهر به کار گرفت. از دید او، محمول صفت یک جوهر است، چیزی که نیروی فاهمه آن را به حیث ذاتِ یک جوهر دریافت میکند. از این نِگرگاه، محمول عین ذاتِ یک جوهر نیست، بل، چیزی است که از سوی مُدَرک یا دریافت کننده، دریافت و درک میشود. برای اسپینوزا، محمول یا صفت، مفهومی است که فی نفسه قابل تصور است و اشیای دیگر را در بر نمیگیرد. مثلاً امتداد (یا مکان) مفهومی است که فی نفسه قابل تصور است و مستقل از همه مفاهیم دیگر، ولی مفهومِ حرکت، چون امتداد یا مکان را در بر میگیرد، محمول یا صفت نیست. از دید اسپینوزا، جوهر، صفات یا عَرضهای زیاد دارد ولی ما تنها دو تای آنها را میشناسیم: امتداد (مکان) و تفکر.
۳ـ صفات الهی: در اسلام دو گرایش دربارۀ مشخصات خدا شکل گرفت: معتزله بر آن است که صفات خدا با ذات خدا یکیاند و اشعریه بر آن است که صفات الله از ذاتش جدایند. در صورتی که قول اشعریه پذیرفته شود، آیا جدایی صفات از ذات، نفی یگانهگی خدا نخواهد بود، چون صفاتش برون از ذاتش قرار دارند؟
مسأله بر سر این است که اگر قرآن، کلامِ الله است، آیا به عینه و «خلق ناشده» به حیث کلام الله، نازل شده است، یا این که قرآن، جلوۀ بیرونیِ کلام خدا است؟ بحث بین دو گرایش اسلامی بر محور همین مسأله میچرخید.
