مدّت

مدّت/ استمرار/ دوام (Durée/Duration)

۱ـ عمل دوام یافتن؛ خصلت آنچه دوام یابد، نگهداشتِ زمانی یک واقعیت.

۲ـ دامنۀ زمانیی که در آن چیزی وجود داشته می‌باشد.

۳ـ توالیِ لحظات. در این معنا، مّدت به معنای درونی ساختن زمان در سوژه است.

۴ـ ابن سینا تداوم را با دو مفهوم بیان می‌کند: یکی «دهر» که جاودانه‌گیِ فرا زمانی (Supratemporel) است و متعلق به آفریده‌گار است و دو دیگر «دوام» که استمرار در زمان است.

از دیدگاه توماس آکوینی (Saint Thomas) دوام یا استمرار «حرکتِ هستنده‌هاییست که پا برجا می‌مانند».

اما دکارت با تکیه بر تیوری میکانیستی خود، اصل تداوم هستنده‌ها را رد می‌کند. وی اندازه‌گیری مّدت (زمان) را به امتداد (ماده ـ مکان) راجع می‌سازد. این واگذاری یا ارجاع مدت (دوام یا استمرار) به یک قاعدۀ هندسیِ انبساطِ زمانی، امکان آن را فراهم می‌سازد تا توالی پدیده‌ها را از روی یک زمانِ یکسان که توسط زمان‌سنج (ساعت) اندازه می‌شود، سنجید. در این صورت زمان با حرکتی که سرعت ثابت و جهت واحد دارد و ار لحظه‌های پی در پی تشکیل می‌گردد، همسان انگاشته می‌شود. رابطه بین لحظه‌ها کاملاً بیرونی است، یعنی با هم پیوسته نیستند؛ بدین‌گونه هیچ چیزی اصل یا منبع تداوم خود را در خود ندارد.

برگسن (Bergson) مدّت یا دوامِ زنده، مشخص و ناب را از زمانیتِ انتزاعی و ریاضیاتی که زندانیِ ابعاد هندسی است، متمایز می‌شمارد. از دیدگاه او «ما «زمانی» یا «زمان‌مند» را نمی‌اندیشیم، بل، آن را می‌زییم.»

بدین گونه، برای برگسن دو گونه زمان مطرح است؛ زمانِ زیسته شده و زمانِ مکانی شده. این تفکیک بحث هستی شناسانه‌یی را در رابطه با واقعیت زمان باعث گردید: زمان می‌گذرد، جریان می‌یابد و جز این گردشِ ایستاده نا شدنی، که در آن «اکنون» نابود می‌گردد، کدام واقعیت دیگری ندارد. تجربۀ آدمی محدود به عدم (نیستی) است. توماس آکوینی نگاشت: «زمانِ گذشته و زمانِ آینده چگونه هستی دارند، چون گذشته دیگر نیست و آینده هنوز نیست؟ و اکنون، اگر همیشه اکنون بماند و به گذشته نپیوندد، دیگر زمان نخواهد بود، جاودانه‌گی خواهد بود.» (اعترافات، ۱۱، ۴) از آنجا که ما در حال (اکنون) زنده‌گی می‌کنیم و این حال محدود به دو عدم است (گذشته و آینده)، پس زمان ما،بُعد فنای ماست. ما نی از زمان گریخته می‌توانیم، نی از تاریخ. مدّت یا دوام، آگاهی یافتن از همین محدودیت‌هاست. آگاهی یافتن از زمان تجربه ییست که در آن، بشر فنا پذیری خود را در می‌یابد. ما در هر صورت زندانیِ گذشتِ مستدام زمانیم و محدود به دو عدم: تولد و مرگ. انسان با درک جریان پیوستۀ زمان در میان دو مرز زنده‌گی می‌کند، یکی آگاهی از فناپذیری و دیگر آرزوی دست‌یابی به جاودانه‌گی.

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien