موناد

موناد/ جوهرِ فرد (Monad/ یونانی Monas)

واحدِ تجزیه ناپذیر که مبدای کثرت است. در فلسفۀ باستان، مترادف اتوم. مفهوم موناد به گونه‌های مختلف از سوی فلاسفه به کار گرفته شده است.

۱ـ در نزد فیثاغورثیان، موناد واحدِ اولیه و بُنیادی است، اصل یا منشایِ هستومند‌ها (موجودات) بوده، همه چیز از آن نشأت میکند.

۲ـ افلاطون آن را گاه‌گاه برای مُثُل به کار می‌بُرد.

۳ـ در نزد فلوطین، موناد، واحد (یکتا) به حیثِ اصلِ نخستین است.

۴ـ افلاطونیان، سده‌های میانه، خدا را موناد می‌خواندند، چون آن را موجودی مطلقاً بسیط و ساده می‌انگاشتند.

۵ـ در فلسفۀ لایب نیتس: وی در آغاز اثرش به نام «مونادولوژی» (Monnadologie) نگاشت: «مُناد [یا جوهرِ فرد]، که ما از آن در این جا بحث خواهیم کرد، جز «گوهری ساده» نیست، که داخلِ مرکبات می‌شود. ساده است یعنی بی جزء است.» (منادولوژی، ۱۳۷۵: ۹۰ـ۹۶)

عناصر اولیۀ اشیا، اتوم‌های مادی نیستند، بل ذراتِ نیرو یا ذراتِ روح(موناد ها) هستند و این ذرات، مانند ذرات مادی، به هم پیوسته و ممتد نیستند، بل هرکدام به طور جداگانه وجود دارند. در هر ذرۀ مادی یک ذرۀ نیرو وجود دارد و جسم مادی، پدیدار یا شکل رویتی و ظاهر مجموعۀ مونادهایِ روحیِ نهفته در آن جسم است و به خودی خود وجود ندارد. هر نقطۀ طبیعی صرف نمایشِ یک نقطۀ روحی یا ماورای طبیعی است. اما ذرۀ نیرو یا موناد یا اتمِ جوهری صرف نیرو نیست بل دارای یک «ویژه‌گی حیاتی و نوعی ادراک» هم است. لایبنیتس چنین توضیح می‌دهد: تمام بخش‌های جهان با هم متصل‌اند. وقتی در گوشه‌یی از آن تغییری رُخ می‌دهد، این تغییر در تمام جهان پخش می‌گردد. وقتی درختی به زمین می‌افتد، تغییری که در نزدیکی این سقوط رُخ می‌دهد، نسبت به تغییری که در چند قدمی آن روی می‌دهد بارزتر است ولی این تغییر به تمام جهان سرایت می‌کند. تغییر نامبرده در فاصله‌های بسیار دور، بسیار ضعیف خواهد بود، ولی چون جهان پیوسته و ممتد است، تغییر نامبرده با همه ضعیف بودنش باز هم یک تغییر است. پس تمام ذرات جهان در معرض تمام تغییرات جهان قرار دارد. به دیگر سخن هر ذره، کُل تغییرات جهان را کم و بیش و به درجه‌های مختلف در خود دارد . هر ذره یا هر موناد در برابر اثراتِ تغییراتی که در جهان روی می‌دهد، از خود کوششِ مقاومت نشان می‌دهد و این کوششِ مقاومت خود تعبیری است از همان تغییری که در جهان رُخ داده است. کوشش در واقع نوعی از ادراک است و تبدیل این ادراک به احساس و شعور امکان دارد.

پس هر ذره، همه تغییرات جهان را به نمایش می‌گذارد.

ادراک هم شکلی از نمایش دادن است. احساس حیوانی و شعور انسانی اشکال دیگری از نمایش بُنیادی ذره‌های روحی‌اند. و لایبنیتس گفت: «فکر یعنی کوشش»! (Cogitationem consisten in conatu)

بدین‌گونه جهان مرکب از موجوداتی است که عملشان ادارک است. این ادراک در اثر تأثیر دیگر مونادها نیست، بل از خودِ موناد ناشی می‌شود. لایبنیتس مونادها را جوهرهای مستقل و جدا از هم می‌پنداشت و می‌گفت: «موناد پنجره‌یی ندارد تا چیزی بتواند از آن به درون آید یا از آن بیرون رود» (منادولوژی، بند ۷) پس برای هر موناد دنیای محسوسش جز مجموع کوشش‌ها و ادراکات آن نیست. چون موناد در بسته است، هر آنچه در آن روی می‌دهد، از خودش است.

لایبنیتس سه درجۀ ادراک را تمیز داده است:

۱ـ ادراکِ تاریک یا مبهم، آن است که شئِ ادراک شده تمیز نمی‌شود. مثلاً صدای فیر تفنگ در دوردستها یا حرکت دوران خون در بدن و غیره.

۲ـ ادراک حواس که نفس یا روح آنها را تمیز می‌دهد. مثل رنگ، صدا و غیره. و این ادارک مربوط تمام حیوانات است.

۳ـ  ادراک انسانی که شعور یا تفکر است.

مونادِ حیوانی تنها تغییرات را ادراک می‌کند، در حالی که مونادِ انسانی حقیقت را از طریق تعقل درک میکند. مثلاً این که جمع زوایای یک مثلث مساوی به دو قایمه است.

منادها تمام عالم را ادراک می‌کنند. در منادِ انسان، ادراکِ نفس یا شعور از طریق تن صورت می‌گیرد، یعنی اول تن را ادراک می‌کند و پس از آن آنچه را که در اطرافِ تن است. ولی چون تن ما بخش کوچکی از عالم را به روشنی به نمایش می‌گذارد (البته تمام جهان را به نمایش می‌گذارد، ولی بخش‌هایی دیگر را به طور مبهم و تاریک)، ادراک روشن ما هم در دایرۀ همین نمایش خلاصه می‌شود.

پس تن «نظرگاه» موناد است. تنِ حیوان نیز «نظرگاه» آن به حیث یک مناد است. انسان و حیوان جهان را به نمایش می‌گذارند ولی از دو «دیدگاه» متفاوت. یعنی ادراک هر دو بسته به نظرگاه شان متفاوت است. البته تن نیز از منادهای بی شمار ساخته شده است؛ هر یاخته (سلول) یک مناد است و هر ذره‌یی که در سلول است، مناد است اما در وجود یک انسان، نفس یا روح، مناد بر جسته و برازنده است که بر دیگر منادها تفوق دارد. از مجموع منادهای بی‌شمار جهان، صرف برخی از آنها از خود آگاهی یا شعور برخوردار اند. ادراکِ سنگ مطلقاً تاریک، ادارکِ گیاهان کاملاً مبهم، ادارکِ حیوانات (بسته به سلسله مراتبشان در روند تکامل از پست به عالی)، نسبتاً روشن و ادراکِ انسان کاملاً روشن و دارای فکر یعنی خود آگاهی است.

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien