ناپیدا
۱
های نا پیدایِ من
در پیراهنِ کدامین عطر پنهانی
که سوگِ باغهای خزان دیده را هنوز
این چنین بهارانی
های بامدادِ روشنای من
برفراقِ کدامین چشم
مهمانی
که از سرودِ سُرخ نگاه هام
این چنین گریزانی
۲
نیاز باغ
و چشمِ تشنۀ دیدار
در منست
برهنه گیِ سبزِ رویش
و لرزۀ تصویر
ـ در زلال پردۀ اشک ـ
بر بهار چشمانت
باز دامنست
کابل ـ ۴ عقرب ۱۳۶۳
