آخرین انتظار
بانوی شبانه های غربتم
از خزانِ فاصله های نامفهوم
به بی مرزیِ انتظارِ نگاهم
برگرد
بانوی شبانه های بی فرجام
از سپیده دمانِ دور
بنگر
که سرزمینِ یادها و قصه هایم
چگونه فردا را
در خورشیدِ خون
اندازه می گیرد
بنگر
چگونه کوچه های سیاهپوش
در تنهایی تابوتهای ارغوانی
خاموش میشوند
*
بانوی لحظه های سُرخم
بنگر
چگونه لامسۀ دشت
در فراقِ نوازشِ باران
میخشکد
بنگر
چگونه شاعرِ غمنامه های دستهای فرارفته تا افق
ـ با قیامِ مفاهیمِ سرکش ـ
انزوای خاک را
در هماغوشیِ ستاره گان باکره
آتش می زند
*
بانوی گناه آلود من
بنگر
چگونه حادثۀ صداقتِ صبح
بر دعای دستهای من میبارد
بنگر که باز
برهنه های لرزان
ـ در کبودِ زمستان ـ
آیه های نجابتِ تسلیم ناپذیر فقر اند
*
با نوی سُرخ جامۀ تنها
ـ عصارۀ طلوع ـ
بنگر
که فصلی دیگر
در چهار راه امید و رویش و باران و باغ
ایستاده است.
کابل، ۲۷- سنبله ۱۳۶۴
