پرسش
ای یار
ای عطوفت جاری آفتاب _
بر نسجهای بامداد
دیریست
با خزانِ شبانه های شعرم
قهر کرده ای
دیریست
چشمانت را
ـ تنها ـ
در آنسوی پرواز گاه نگاه هام
چراغ میکنی
ای یار
ای تراوش امید ـ
بر درگاه بهار
دیریست
ناسروده های عشق را
ناگشوده در گهوارۀ پندار
به دار میکنی
و داستانِ بی فرجامِ دردم را
از حنجرۀ نخستین چهار راه
شکار میکنی
باری بگو
این راهیِ بی برگشتِ عشق را
تا کدامین فجرِ دیدار
درانتظار میکنی
کابل، ۱۷ اسد ۱۳۶۴
