در پیوندِ سبزِ رویش ۲
سالها
از پی نقرابِ سحرگاه
خموشانه گذر کردند
گاه خورشید به دیوارِ گنه، دوخته، در زخم
گاه ژرفای زمین در تۀ چشمان تو آبستنِ یک سبز
گاه تنهایی من مرهمِ دلداریِ هر زخم
. . .
اینک آن روز رسید
دست تو بر کفِ من منجی دلسوز رسید
حلقه زد نورِ نگاهت به نگاهم
خامشی رفت ز راهم
با عمودی که بر افراخت حضورت
سایه ها هر یکی آهسته سفر کردند
کابل، میزان ۱۳۶۵
