دستهایت
دستت
ـ طلوعِ قافله،
برگشت ـ
از خوابگاه باد بدر گشت
دستم
ثبات پهنۀ یک دشت ـ
بی بار، بی کنار، فراموش – سرگذشت
۲
آیا شود طلوع به پهنا فرو شود؟
آن لحظه
ـ از همیش ـ
یکبار بشگفد؟
و آن دست
ـ آن شگفت ـ
بر زخمِ بازِ باورِ من آبرو شود؟
۳
در کوچه عطر سایه و دیدار میدود
شاید
در پلکِ بازِ یک درِ خاموش
ـ در نهفت ـ
دستی تنیده در نمِ دستانِ دیگری؟
کابل، ۱۹ میزان ۱۳۶۵
