پنجشیر من بخند

 

پنجشیر من بخند

پنجشیر من رها زستایشگران دود

پنجشیر من رها زستمگستران شب

در هر خروش تو، نگه سُرخ آفتاب

با هر غریو تو، لب صدها ترانه باز

در اشک تو، هزار گُلِ لاجورد فتح

در درد تو، هزار رگِ نقره یین رزم

پنجشیر سر کشیده ز اسطورۀ زمان

اینبار چون ستاره و خورشید خنده کن

اینک هزار راهی فردای سبز تو

با نام تو به راه

با عشق تو به سینۀ آگنده از غرور

در پای دره های تو از خنده بی نیاز

پنجشیر من بخند

آن شامها ز تیغ شفقها به خون نشست

آن دود ها به پهنۀ آبی آسمان

نابود گشت

آن اشک ها ز آتش افسانۀ نبرد

در گونه ها فسرد

آن ناله های داغ و خروشان سینه ها

در پای اوج مرد

پنجشیر قهرمان

با لرزه های کوه تو صدها «سپید کاخ»

در شام لایه های زمین خفت و سرگذاشت

و آن رهروان جادۀ شبهای بی طلوع

با شعر مرگ خود

در رنگ هر نگاه تو صدها سمر گذاشت

پنجشیر من بخند

فردا ز تُست

فردای لحظه های درخشان آفتاب،

فردای انقلاب.

کابل ـ ۲۴ جوزای ۱۳۶۱

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien