به دختر آفتاب*
حریم سپید دستانت را
در گلو گاه سُرخ تفنگ
پیچاندی
ستاره های مرمیها
کبوتران دستانت را
تا بال خدا بُردند
حنجرۀ خشکت را
بر رودبارِ زمان
سد ساختی
و ترانۀ سبز فردا
از گلو گاه تو رویید
پاهای برهنه را
ـ که تکیه گاه نجابت گهواره هاست ـ
بر زمینِ خشکِ فرو خفته در هراس قابِ چشمها کوبیدی
خاکدان هستی
چو لرزه رقصید
و آبشار نگاه ها
با جوهر آب
بر دامان تو بارید
و ترا دیدم
کز رخسار کاهی دیوارها
با بالهای طلوع
به خورشید میروی
۲۲ قوس ۱۳۶۲
*برای دختران و زنان قهرمان قریۀ مصر آباد که با پاهای برهنه در سنگر انقلاب، زانو زده اند.
