سفر از کُلبه تا اوج

سفر از کُلبه تا اوج

 

در دستهای او

دفترچه یی به رنگ جدایی نشسته است

از اوج شهر

افتد اگر نگاه بهاری سبز او

بر کلبه یی به تنگی یک شام بی امید:

آنجا ز عمق حنجرۀ لحظه های مرگ

آهی به بیکرانه گی شعر درد ها

پرواز می کند،

آیینه های چشم

ـ آتشگۀ وداع ـ

چون پهنۀ شبینۀ دریای آسمان

پلکی نمیزنند

 

کابل ـ ۴ اسد ۱۳۶۱

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien