آفت توفان
باز شعرِ آتشم طغیان گرفت
باز آه سوختن جولان گرفت
رنگ چشمانت به نقشستان اشک
رقص صد آیینۀ خندان گرفت
پر کشیدن تا نشیمنگاه نامت
در گلویم آفت توفان گرفت
«زآرزوی سبزه زاران تنت»
دشت جانم را، نمِ باران گرفت
شوق خفتن در سرای سینه هات
شعله شد، خورشید را دامان گرفت
هستیم با نام تو پیوسته گشت
عشق ما از خصلتت ایمان گرفت
کابل ۳۰ ثور ۱۳۶۲
