یادی از تو و از هراتی که با فرزندان خود بر رواقهای فردا آذین بسته است
برای رویشِ فردا
در دیاری که آبستن درد است
و رگبار
خورشید را تا چاه سار غروب
همگام
تو با حریر باد
از هر پنجرۀ شهر
میریزی
و از قابِ آتشکدۀ دشت
بر رخسار کاهی دیوار ها
میرویی
آنجا
ـ در چلۀ سکوت عبادتها ـ
گرهبند امید میشوی
تا با سجدۀ گیاه ها و نگاه ها
رگهای شهر را باز کنی
و فردا را در حنجرۀ کودکان برویانی
کابل ۱۶ اسد ۱۳۶۲
