دیدار

دیدار

 

 

بادا که با رهاییِ پرواز بینمت

مستانه تر ز صبحِ فلک – تاز بینمت

از خنجرِ نگاه دران سینۀ گناه

بادا که سرکشیده چو آواز بینمت

گر شعله ها فسرد ز دردم بیا که باز

خورشیدِ آرزو و گُلِ ناز بینمت

با چشمهای شوخ نوردیده شهر نور

بی پیرهن، سپیدۀ تن – باز بینمت

صدها خروش مشعله بُنیاد میکنی

باری بیا که خانه بر انداز بینمت

رفتی ز من مسافر شبهای بیکسی

بر گرد تا ستاره وشان باز بینمت

 

کابل ـ ۱۱ میزان ۱۳۶۲

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien