فصل هفتم
افلاطون
افلاطون، در نخستین آثارش، به تکرار اندیشه های سقراط می پردازد و «زیبا» را، همانند او، با «سودمند»، «خوب» و «راست» همپیوند می شمارد. در هیپیاس اول که عنوان بدلیِ «در بارۀ زیبا» را حاصل کرده است، افلاطون به طرح دیدگاه های استه تیک نمی پردازد، بل، اندیشه های سقراط را مورد بحث و گفتگو قرار می دهد. بحث در بارۀ «زیبا» و «زیبایی» هنگامی آغاز می شود که هیپیاس از «اشتغالهای زیبا»، «بیانیه های زیبا»، «شهرتهای زیبا» و «زیبایی کامل» سخن می راند و سقراط از او می پرسد:
«می توانی به من بگویی که زیبا چیست؟ . . . می خواهم بدانم که زیبای فی نفسه چیست؟ همان زیبا که در شکل اشیا حلول میکند و آنها را زیبا جلوه می دهد.»
سقراط ـ افلاطون، همانند سقراط ـ گزینوفن، نسبی بودن زیبا را مطرح می سازد، در جایی از گفتگو، سقراط تعریفی از زیبا می دهد.
«زیبا همان چیزی است که در ما احساس لذت را بر می انگیزد، البته نی هرگونه لذت، بل، همان لذتی که از طریق بینایی و شنوایی حاصل می شود . . . البته، هیپیاس آدمهای زیبا، رسمهای رنگه، نقاشی و مجمسه ها، همه ـ اگر زیبا باشند ـ ، چشم ما را نوازش می دهند و به همین گونه صداهای زیبا، موسیقی، سخنرانیها و قصه ها در گوش ما گوارا می آیند.»
و هیپیاس پاسخ می دهد:
«اینبار، سقراط، فکر می کنم تعریف دقیقی از زیبا به دست داریم.»
ولی این تعریف، افلاطون را قانع نمی سازد، چه، «سرگرمیهای زیبا» و «قوانین زیبا» را در بر نمی گیرد و در پایان نتیجه می گیرد:
«به وضاحت، نادانی خود را در بارۀ زیبای فی نفسه، اظهار می دارم» «اشیای زیبا، واقعاً دشوار و عجیب اند!»
آیین مستقل افلاطون عمدتاً در سه اثرش به نامهای «مهمانی» (عشق)، «فدروس» (زیبایی) و «جمهوریت» (عدالت) تکوین می یابد. می دانیم که دکتورین افلاطون، بر بُنیاد اندیشۀ «مُثُل» استوار است. افلاطون باور یافت که بالاخره، پاسخ پرسشهایش را در بارۀ جلوه های هستی و سرشت آن، از دنیای مُثُل دریافته است.
«مثال زیبا»، در آسمانِ ذاتها (جوهرها) و «در فضای آن سوی آسمان»، تجلی و درخشش ویژه یی دارد که «تاکنون توسط هیچ شاعری سروده نشده است و هیچ گاهی هم سروده نخواهد شد.»
از متن فدروس چنین بر می آید که افلاطون، صاحب دیدگاه استه تیک بود و صفت «خوب» را برای توضیح برخی از پدیده های هستی کافی نمی شمرد. چیزی سوای خوب را از یک دیدگاه ویژه مطرح می کرد که همان دیدگاه استه تیک است.
در تمامی گفتگوهایی که افلاطون نگاشته است، مفهوم زیبا، پیوسته حضور دارد و در کنار مفاهیم «خوب»، «سودمند»، «عادلانه و راست» از جایگاه مستقلی برخوردار است. معمولاً این گفته را به افلاطون نسبت می دهند: «زیبا، تجلی حقیقت است» ولی این گفته در آثار افلاطون وجود ندارد.»
***
