۴٫ نتیجه،
نهضت ترجمه در دورۀ خلافت عباسیان (سده های هشتم ـ دهم میلادی) به روشنفکران سرزمینهای شرق مسلمان شده امکان آن را داد تا به دانش علمی و فلسفی یونان باستان دست یابند. آنان به یاری زبان عربی که زبان رسمی امپراطوری عباسی بود، آن دانش را از آنِ خود ساختند و با بهره جویی خلاق از آن، چنان آثاری آفریدند که نقش بزرگی را در انکشاف و انتقال تفکر علمی و فلسفی در خاور و باختر (تا سدۀ نزدهم) بازی کردند.
ترجمۀ لاتین دو اثر عظیم ابن سینا، الشفأ در فلسفه و القانون در طب پیشتر از آثار ارسطو به غرب رسیدند. هنگامی که ارسطو توسط کلیسا ممنوع شده بود، در سرزمینهای شرق اسلامی مورد تمجید و تکریم همه فاضلان و دانشمندان قرار داشت. ابن سینا هرگاهی که از او گفته یی را نقل میکرد، او را “حکیم بزرگ” خطاب می کرد.
در عرصۀ طبیعت شناسی، ابن سینا از اسلوب و روش فلسفی ارسطو پیروی می کند. شیوه و سبک استدلال او مستقیماً از دیالکتیک و منطق ارسطو بر می آید. از همان آغاز مطالعۀ طبیعت، ابن سینا یاد آور می شود که اصول یا مبادی هستنده ها در فلسفۀ پیشین یا فلسفۀ اولی مورد بررسی قرار می گیرند. او با پیروی از ارسطو، هنگام مطالعۀ هستنده ها روی تعاریف گوهر و عَرَض تأکید می کند.
ابن سینا مقولات ارسطویی را مورد کار بُرد قرار داده برای آنها با دقت شگفتی آوری، معادلهای دری می گذارد، زیرا دانشنامۀ علایی، نخستین اثر فلسفی به زبان دری است. وی در طبیعیات هستنده یا موجود را به بررسی می گیرد و در الهیات از “هستی” سخن می راند. “حرکت”، مفهوم مرکزی طبیعیات ابن سیناست. تعریف آن از تعریف ارسطوییِ حرکت هیچ فرقی ندارد. وی گام به گام پیامدهای این تعریف را دنبال می کند، چه برای تعریف زمان باشد، چه برای تعیین شرایطِ امکانِ کون یا شدن.
ابن سینا مفهوم ارسطویی “کامل شده” یا “به سر رسیده” را “کمال اول” ترجمه کرده، از آن مفهومی برای بیان حالت کمال یافته یا انجام شدۀ هستنده ها می سازد. وی فرجام باوری teleologisme ارسطو را از آنِ خود می سازد.
ابن سینا با مطرح ساختن “حرکت وضعی” به این برداشت نزدیک می شود که “برای هر شیوۀ هستیِ هستنده ها (موجودات) گونۀ ویژۀ حرکت یا تغییر وجود دارد” و بدین گونه از فصل اول کتاب پنجم فیزیک که در آن ارسطو تنها سه وجه حرکت را – به حسب کمیت، کیفیت و جای ـ می پذیرد، فاصله می گیرد.
ابن سینا موضوع حرکت دورانی (مستدیر) را عمدتاً در فلسفۀ پیشین مورد مطالعه قرار می دهد و از آن به طور ضمنی در طبیعیات یاد می کند. وی بدون شک خصوصیت “پیوست گرانۀ” “حرکت دورانیِ یکسان” را بین طبیعیت (فیزیک) و فرا طبیعت (میتافیزیک)، یعنی بین هستنده های فروماهتابی و هستنده های فرا ماهتابی دریافته بود. در این زمینه، وی از برنهادها و احکام مندرج در کتاب هشتم فیزیکِ ارسطو پیروی می کند. جُنبانندۀ حرکت دورانیِ “جسم اول” نمی تواند در خود این جسم باشد؛ این جُنباننده “نَفّس” است که صورت یک نیروی نا متناهی را جدا از جسم اول به خود گرفته به “واجب الوجود” می انجامد. ار آنجا که جُنبانندۀ نامبرده لایتناهی است، پس ساکن (ایستا) است. در واقعیت امر، ابن سینا از نتیجه گیریهای ارسطو برای تثبیت حرکت دورانیِ نامبرده و نشان دادن ضرورت وجود یک «جُنبانندۀ نا متحرکِ جاودان» که با بینش مذهبیِ اسلامی او کاملاً سازگار بود، بهره جویی می کند.
ابن سینا تعریفی که از طبیعت می دهد، همان تعریف ارسطوست، یعنی “اصل یا مبدای حرکت و سکون”.
در رابطه با مفاهیم بُنیادی طبیعت شناسی (جای، خلأ، زمان) که در کتاب چهارم فیزیک بررسی شده اند، ابن سینا مو به مو از استاد خود پیروی می کند، بی آنکه جزئیات پژوهش فلسفی ارسطویی را از سر بگیرد. ابن سینا با رد وجود خلأ، با پذیرش وجود یک جایگاه طبیعی برای عناصر بسیط (بسایط) و یا انگاشتن زمان به حیث “شمارش” حرکت، در واقعیت امر کتاب چهارم فیزیک را دوباره به نمایش می گذارد.
در گسترۀ شُدن شناسی (کون و فساد) ابن سینا نیز برداشت ارسطو را از سر می گیرد ولی روی این نکته تکیه می کند که اجسامی که صورت شان از مادۀ شان جدایی ناپذیر اند، کون و فساد را نیز پذیرا نمی شوند. ولی سه مفهوم را برای شناخت شدن تدوین می کند: ۱) تکوین؛ شُدن به معنای استحالۀ آنی ؛ ۲) ابداع: خلقِ بدون میانجی یا آفرینش موجودات جاودان و بسیط که صرف به گسترۀ عقل تعلق دارند: ۳) احداث: ایجاد زمانی.
بررسی مقایسه یی فیزیک ارسطو و طبیعیات ابن سینا نشان می دهد که ابن سینا، فیلسوف بزرگ و دانشمندِ والامقامِ شرقِ مسلمان شده یک ارسطویی پیگیر یا به قول قدمای ما یک مشائیِ ثابت قدم بود.
