آیا سیاست « لَجَن » است؟

آیا سیاست « لَجَن » است؟

 

 

چندی پیش یکی از همرزمان قدیم درلحظه های فرجامین مباحثه یی گفت: «سیاست لَجَن است!». ارایۀ چنین حکمی از سوی یک فرهنگی شناخته شده، عضو سابقه دارحزب دموکراتیک خلق افغانستان و عضو شورای مرکزی حزب وطن، در وهلۀ نخست شگفتی آور جلوه میکند. زمینۀ روانی ـ عاطفی چنین واکنشی را در واقع همان شکست جُنبش چپ افغانی و از پی آن، سرخورده گی انقلابیون افغان به وجود آورده اند. بنگریم سیاست چیست و به راستی کدام نوع سیاست لَجَن است؟

  • جامعه شناسی علمی، سیاست را چنین تعریف میکند: سیاست عرصه یی از پراتیک اجتماعی انسان است؛ این پراتیک جهت راهیابی به اِعمال قدرت، برای تمثیل و دفاع از منافع این یا آن طبقه، قشر وگروه اجتماعی صورت میپذیرد. دراین نبشه، مبارزه در جهت تثبیت اندیشه های مربوط به زنده گی عامه (مثلاً مبارزه درجهت تثبیت حقوق زنان درجامعه) نیز مشمول گسترۀ سیاسی میشود. سیاست به حیث علم، فن و هنر حکومت کردن نیز مطرح بوده است، پراتیک سیاسی در دنیای معاصر از طریق احزاب، سازمانهای کتله یی، ارگانهای ایدیولوژیک و وسایل اعمال هژمونی تشکل مییابد. مبارزۀ سیاسی بین گروه ها و اقشارحاکم و طبقات محکوم، بسته به تناسب قوا، اشکال گوناگون میگیرد. موتور پویش و دینامیزم سیاسی، همانا عملکرد تناسب نیروهاست. هنگامی که اقشار گستردۀ خلق از  تشکل لازم برای دفاع از حقوق خود  برخوردار میشوند، میتوانند از طریق وارد آوردن فشارلازم برطبقاتِ حاکم برخی از مطالبات خود را بر آنها تحمیل نمایند و یا با احراز قدرت سیاسی حتی قوانین کشور را دگرگون سازند.
  • دراین برداشت از سیاست، نمیشود هیچ گونه حکم اخلاقی یا ارزش شناختی کرد. چنین پراتیکی (یعنی سیاست) نی خوب است، نی بد! نی ثواب است، نی گناه!، نی لَجَن است، نی پاکیزه گی!
  • گرایش طبیعی گروه ها و طبقات حاکم این است که حاکمیت شان را تداوم بخشند. این تداوم حاکمیت زمانی با آرامش صورت خواهد پذیرفت که طبقات و گروه های محکوم، به هر وسیلۀ ممکن، از عرصۀ اِعمال قدرت و ارگانهای مُمثل آن دور نگهداشته شوند. بدین گونه ایدیولوژی حاکم وظیفه میگیرد تا تمام زمینه ها را برای تداوم سیادت طبقۀ حاکم فراهم سازد. دور نگهداشتن مردم از پراتیک سیاسی، جزیی از وظایف ایدیولوژی حاکم است. غیر سیاسی ساختن توده های مردم در واقع ضامن حفظ سیادت طبقات با امتیاز جامعه است. ایدیولوژی بورژوایی و امپریالیزم اطلاعاتی پیوسته تلاش میورزند تا به بهانه های گوناگون ـ از جمله، لَجَن جلوه دادن سیاست ـ آدمهای ساده و صادق طبقاتی محروم را از شرکت در سازمانهای سیاسی و اجتماعی باز دارند. بورژوازی توسط احزاب و نماینده گان سیاسی خود سیاست میکند ولی توسط ایدیولوژی خود، با ارایۀ «فرهنگ کتله یی»، سیاست را چیزی زشت و پلشت جلوه میدهند.
  • در این اواخر، با هجوم تبلیغهای جهانی شدن نیولیبرالیستی سرمایه داری، اندیشه های کهنه یی ازسرگرفته شده اند. برخی برآن اند که دیگرمنطق رشد اجتماعی اقتصادی، همانا، منطق رشد سرمایه است. این منطق زمینه های فعالیت سیاسی را به حیث بخشی از پراتیک انسانها، بی لزوم میپندارد. سیاست چون عملی عبث و غیرمؤثر و حتی باز دارندۀ انکشاف اجتماعی ـ اقتصادی جلوه داده میشود. نیولیبرالیزم دیگر حتی وجود دولتها و سازمانهای بین المللی را یک امر اضافی میپندارد و مصارف ناشی از وجود آنها را عامل کُندی آهنگ رشد اقتصاد و تولید ملی و درنهایت عامل وجود وتداوم فقر در جهان (!) جلوه دهند. از دیدگاه ایدیالوگهای نیولیبرالیزم، دولتها نباید در امور اقتصادی مداخله کنند؛ با هزینه های هنگفتی که میتوان از توقف مصارف دولتی به دست آورد، گویا میشود گرسنه گی و فقر را از جهان برچید!  بدین گونه ایدیولوژی  نیولیبرالیستی سیاست را لَجَن پنداشته، وجود دولتها را یک پدیدۀ کهنه و ارتجاعی تلقی میکند. سرمایه داری علیه اتحادشوروی و بلوک شرق بود، اینک نافی و دشمن وجود هرگونه دولت شده است، تا باشد، با آرامش خاطر و دستِ باز، برتمام بازارهای جهانی مطابق منافع خویش حکومت کنند. از دیدگاه نیولیبرالیزم تنها داوری و حکم آزادنۀ بازار قانونیت دارد و بس. مداخلۀ دولتها و سازمانهای بین المللی و از طریق آنها، مداخلۀ احتمالی کتله های مردم، نظم طبیعی بازار را برهم زده باعث کُندی آهنگ رشد اقتصادی جهان میشود. از این دیدگاه، «سیاست» اگر لَجَن نباشد، یک عمل ارتجاعیِ تمام عیار که حتماً است!
  • به یقین کامل، آن دوست نی مدافع ایدیولوژی بورژوازیست و نی پیرو تفکر نیولیبرالیتسی مُد روز! و اما برداشت دیگری نیز از سیاست وجود دارد؛ سیاست به حیث فعالیت افرادی مطرح است که از طریق احرازِ مقامهای حزبی با دستیابی به پُستهای دولتی، عمل میکنند. اگر مجموعۀ فعالیتهای این گروه از افراد جامعه ـ به قول معروف؛ رجال و فعالان سیاسی ـ را سیاست بپنداریم، آن گاه میشود در رابطه با حکم آن دوست در مورد سیاست، درنگ کرد. درنمونۀ متضاد از این نوع فعالیتها را ازگذشتۀ نزدیک کشور مان می آوریم؛
    • آیا عضویت و مبارزۀ جانبازانه در سازمانهایی که دفاع از منافع مردم را عنوان کرده اند، عمل سیاسی نبود؟ به یقین که بود، ولی به هیچ وجه لَجَن نبود!
    • آیا پیش کشیدن تعلقهای قومی، قبیله یی و مذهبی به حیث مسألۀ اساسی و مقدم جامعۀ افغانی (دور از هرگونه تفکر علمی نسبت به منشای نژادی و تکوین اقوام در درازی تاریخ؛ دور از هرگونه مراجعه به مواضع طبقاتی و گروهی افراد و بدون درنظر داشت این حقیقت مسلم که افراد اراده یی برای تعلق قومی شان ندارند، چون تولد آنان دریک خانواده، خارج از خواست آنان صورت میپذیرد!) عمل سیاسی نبود! آنانی که بیست سال تمام در بارۀ ارزشهایی مانند برابری آدمها و برادری اقوام و ملیتها گلو میدرند و تنها تعلقهای طبقاطی (ارگانیک یا غیرارگانیک) را یگانه معیار داوری سیاسی خود وانمود میکردند، برخلاف منافع کشور و با پَُشت پا زدن به آن ارزشها و تنها به خاطر ارضای آزمندیها و منافع شخصی و گروهی خود به چنان اعمالی دست یازیدند که منجر به کشتار ده هاهزار انسان شدند ـ انسانهایی که یگانه «تقصیر» شان متعلق بودن به این یا آن قوم یا ملیت ساکن در افغانستان بود. این نوع فعالیتها را میشود با صفتهایی چون خیانت به منافع خلقها، معامله گری، «سیاستبازی»، توطیه، تفتین و غیره پیوند داد. در این صورت میشود به آن دوست همنوا شد و این گونه فعالیت را لَجَن خواند.
  • برداشت ما از سیاست همان برداشت نخستین است که از سوی جامعه شناسی علمی مطرح میگردد. درچنین عرصه یی از پراتیک اجتماعیست که میتوان والاترین ارزشهای انسانی را چون وقف، از خودگذری، ثبات و پایداری، ایمان، دادخواهی و ارجعیتِ حق و غیره باز یافت.
  • از سرگیری مبارزۀ دادخواهانه مستلزم نگرش جدیدی به وسایل مبارزه (ازجمله پراتیک سیاسی) نیز است. نگرش جدید را باید مبتنی بر داده های علمی جامعه شناسی تکوین بخشید. نهضت «آینده» با احساس مسؤولیت در این راه گام گذاشته است و با پیگیری در امر تثبیت جایگاه شایستۀ مبارزۀ سالم سیاسی تلاش میورزد.

نشر شده در شمارۀ ۳ نشریۀ «آینده» (میزان ۱۳۷۹ مطابق اکتوبر ۲۰۰۰)

 

 

 

 

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien