پراتیک سیاسی نهضت آیندۀ افغانستان و افسانۀ «کنگرۀ وحدت حزبیها»

پراتیک سیاسی نهضت آیندۀ افغانستان و افسانۀ «کنگرۀ وحدت حزبیها»

فشردۀ سخنرانی در جلسۀ عمومی فدراسیون نهضت آیندۀ افغانستان در هالند

مؤرخ ۱۸ نوامبر ۲۰۰۶ مطابق ۲۴ جدی ۱۳۸۵

همرزمان گرانقدر،

هفتسال از آغاز فعالیت سازمان ما میگذرد. اینک یک بار دیگر نیازمندیم که چندساعت از مبارزۀ خود را وقف شناخت مبارزۀ خود کنیم، یعنی خود را از پراتیک مبارزه بیرون بکشیم و در بارۀ این پراتیک، در بارۀ راه رفته شده، مسایل امروز، پیچیده گی وضع، دستاوردها و کاستیها و بالاخر چشم انداز بعدی بیندیشیم. تحلیلی از آن به دست دهیم و بر اساس آن راه خود را دنبال کنیم. در پراتیک بودن، به معنای در لحظه های مشخص و موجود واقعیت قرار داشتن است و در لحظه های مشخصِ واقعیت بودن ما را از داشتن یک «موقعیت فرا تاریخی» بی بهره میسازد تا بتوانیم از آن جایگاه به تاریخ بنگریم. پس نیازمندیم تا درمواقع ضروری خود را در یک موقعیت فرا تاریخی قرار دهیم و از آن موقعیت، به حیث یک ضرورت تاریخی، به خود و به پراتیک خود بنگریم.

از سوی دیگر افراد و حلقه های از بازمانده های ح. د. خ. ا در این روزها فریادهای «وحدت خواهی» را بلند کرده اند. یکی از جابلقای رواق فروریختۀ ح. د. خ. ا صدا میزند: «حزبیها باید با هم وحدت کنیم!» و دیگری، از آن سوی این ویرانه، چون پژواکی افسرده به آن صدا میپیوندد و بانگ «وحدت خواهی حزبیها» را در فضایی معلق درچهار راه تاریخ، تکرار میکند. این آخرین «توهم وحدت طلبی حزبیها» را نیز باید مورد ارزیابی قراردهیم و به رفقای اصیل جُنبش انقلابی افغانستان ماهیت ویرانگر این پروژه را نشان دهیم.

۱- «پراتیک سیاسی » چیست و پراتیک سیاسی ما کدام است؟

نخست بنگریم از دیدگاه تیوری علمی منظور از مفهوم «پراتیک» چیست و درچوکات آن «پراتیک سیاسی» به کدام عرصه تعلق میگیرد.

«پراتیک» به طور عام به چنان «روند تغییر دهنده یی» اطلاق میشود که درجریان آن، یا در نتیجۀ آن، چیزی یا مواد اولیه یی به چیز دیگری یا محصول و فرآورده یی توسط «کار انسانی» تبدیل میشود. در این پروسه آنچه اهمیت دارد و تعیین کننده است، کار انسانی است، نی مواد اولیه، نی محصول کار. پس پراتیک، همین فعالیت دگرگونساز انسانیست که در یک موقعیت معین تاریخی، آدمهای معین، وسایل معین کار و تخنیکهای معین را به حرکت می آورد.

«پراتیک اجتماعی» در یک مقطع معین تاریخی، متشکل از مجموعه یی از «پراتیکها» است که درعرصه های مختلف زنده گی جامعه روی میدهد. در این مجموعۀ به هم بافتۀ پراتیکها، پراتیک تعیین کننده، پراتیکیست که وسایل معیشت و بقای جامعه را از پی دگرسازی مواد اولیۀ طبیعی تولید میکند. تولید یا «پراتیک اقتصادی»، بخش تعیین کننده و اساسی تمام پراتیکهاست. در پراتیک اقتصادی همان سه بخش تعریف عام را مییابیم: ۱ ـ مواد اولیه، ۲ ـ محصولات یا فرآورده ها،         ۳ـ نیروی کار و وسایل تولید. یعنی درجریان پراتیک تولیدی، مواد اولیه در اثر به کار افتادن نیروی کار و وسایل تولید به محصولات تبدیل میشوند. «پراتیک سیاسی» نیز جزیی از پراتیک اجتماعیست. در این پراتیک، مواد اولیه همانا مناسبات اجتماعی موجود یا «وضعیت اجتماعی موجود» است و محصول یا فرآوردۀ آن، مناسبات جدید اجتماعی است. نیروی کار این پراتیک طبقات و اقشار اجتماعی اند و وسایل این روند، سازمانهای سیاسی و شبکۀ سازمانهای هژمونیک اند. البته طبقات و اقشاری که درمناسبات موجود اجتماعی، حاکمیت دارند در پراتیک سیاسی اهداف معکوس طبقات و اقشارمحکوم را دنبال میکنند، ولی مواد اولیۀ آنها یکی اند، یعنی مناسبات موجود اجتماعی. طبقات حاکم در پی حفظ آن اند و طبقات محکوم در پی دگر سازی آن.

از همین قرار است «پراتیک ایدیولوژیک» که درجریان آن موضوع بر سر دگرگونی تصورها و آگاهی آدمهاست. این پراتیک با به کار گرفتن وسایل ویژۀ ایدیولوژیک چون نظام آموزشی، ادبیات، هنرها، و غیره  درعرصه های مختلف پنداشتی گروه های اجتماعی جریان مییابد.

بالاخر «پراتیک تیوریک» نیز جزیی از پراتیک اجتماعیست که در روند آن انگاره ها، تصورها و مفاهیم مبتدی و پیشا علمی به شناختهای علمی مبدل میگردند. وسیله و ابزار کار این روند را تیوری علمی یا جهانبینی علمی تشکیل میدهد. (۱)

پس از این یادآوری اصول پایه یی بینش ما درمورد پراتیک اجتماعی، روی پراتیک سیاسی مکث میکنیم.

ما مفهوم سیاست را درهمین چوکات «پراتیک سیاسی» مطرح میکنیم.

هرفعالیتی که ازسوی این یا آن گروه انسانی درشرایط معین تاریخ برای دگرگونی یا حفظ مناسبات موجود اجتماعی یا وضعیت اجتماعی، صورت میگیرد، مشمول «پراتیک سیاسی» میگردد. افراد و گروه هایی که خواهان دگرگون ساختن مناسبات اجتماعیِ استثماری ـ استبدادی در وضعیت کنونیِ جهانی شدن سرمایه و سیادت امپریالیزم اند، افزون بر وسایل متداول سیاسی چون حزب و وسایل هژمونیک چون مطبوعات، شبکۀ سازمانهای اجتماعی، شبکۀ مراکز آموزشی و غیره، یک وسیلۀ گرانبهای شناختی را در وجود جهانبینی علمی دوران ما نیز در اختیار دارند. بدین گونه برای نیروهای انقلابی و دگرگونساز افغانی «پراتیک سیاسی» به معنای تعمیق و گسترش روندیست که در اثر آن مناسبات موجود اجتماعی (وضعیت امروز جامعۀ افغانی) به مناسبات جدیدی مبتنی بر رفع استثمار و استبداد، بر استقرار دموکراسی واقعی، آزادی، برابری حقوق زن و مرد و خلاصه رفع هرگونه اجحاف و ستم باشد. برای نیل به این اهداف، پروژه یی به نام «مرامنامۀ حزب مردم افغانستان» از سوی نهضت ما مطرح گردید. در این پروژه وسایل سیاسی تحقق اهداف نامبرده عمدتاً در وجود یک حزبِ بزرگِ متعلق به دنیای کار و مجهز به جهانبینی علمی درمقام یک راهنمای تیوریک و شناختی مورد بررسی قرار گرفته است.

از نگاه تحلیل تیوریک، به وضاحت درمییابیم که یگانه راه ممکن برای برون کشیدن جامعۀ افغانی از وضعیت قرون وسطایی آن، تحقق کامل مرامنامۀ حزب مردم افغانستان است. حال از نگاه پراتیک باید دید که این تحقق یا آن گونه که در بالا گفتیم، پیمودن کامل روند «پراتیک سیاسی» برای گذار از وضعیت کنونی به وضعیت مطلوب، نیازمند کدام اقدامهای بُنیادیست.

در شرایط کنونی، پراتیک سیاسی دگرگونساز مستلزم دو عنصر است:

یک: وجود نیازمندیهای عینی طبقات و اقشار محروم جامعه برای تغییر دادن وضع؛

دو: وجود یک سازمان سیاسی نیرومند، پویا، هدفمند و مجهزبه جهانبینی علمی؛

عنصر اولی وجود دارد. مردم افغانستان یا به عبارۀ دیگر اقشار زحمتکش جامعۀ افغانی درچنان وضعی قرار دارند که به طورهمه جانبه خواهان یک تغییر بُنیادی اند. مرامنامۀ حزب مردم افغانستان تصویر فشردۀ این تغییر بُنیادی را ارایه میدارد.

پس مسأله بر سر عنصر دوم، یعنی وجود «یک سازمان سیاسی بزرگ» است.

نهضت آیندۀ افغانستان ایجاد این سازمان را به حیث هدف سرشتی خود و تمامی نیروهای راستین مترقی و دگرخواه تعیین کرده است. طرح وظایف بُنیادی، خود تعیین کنندۀ ماهیت و شکل سازمان سیاسی است که باید وظایف نامبرده را به سر رساند. نی برعکس آن؛ یعنی، ایجاد یک سازمان و بعداً تعیین اهداف آن بر مبنای مقتضیات روز (همان پراگماتیزم).

پس از پنجسال سیادت آنچه را میشود «جهاد ـ امپریالیزم» نامید، مبارزان راستین و مدافعان صدیق منافع انسان زحمتکش افغانی دریافتند که نظام به اصطلاح «آزاد و دموکراتیک» کابل، چیزی جز یک انارشی مستور و یک شبکۀ نارکو ـ قدرت نیست که فاقد هرگونه تکیه گاه مردمیست. پس چسپیدن به این باور که گویا میشود درداخل این «انارشی» به فعالیتِ سازندۀ سیاسی پرداخت یک سماجت بی بُنیاد و ویرانگر است.

اگرخواهان جدی بیرون کردن جامعه از بیعدالتی، فقر، بیداد ایدیولوژیکِ قرون وسطایی، ستم باندهای جنایتکار جهادی و مافیای موادمخدره هستیم، راه دیگری جز ایجاد یک حزب بزرگ مردمی نداریم. ولی، اگر میخواهیم که به حیث چند صدمین سازمان یا گروه تکمیلی در نمایشگاه مضحک «بازسازی افغانستان» شرکت کنیم، دریچه های هیاهو برای وحدت طلبی کاذب باز اند. اگر باور به این داریم که باید خلق افغانستان سرنوشت خود را خود به دست گیرد، باید آن را از نگاه اندیشه یی، سیاسی و سازمانی یاری رسانیم، نی این که  به دستگاهی بپیوندیم که وسیلۀ تضمین بدبختی توده های مردم است. آنچه را ما پنج سال پیش پیشبینی میکردیم مبنی بر این که سیادت امپریالیزم و نیروهای جهادی، کشور را درفاجعه غریقتر میسازند، اینک خود سازمانهای رسمی غرب به آن اعتراف میکنند.

رفقا، رسالت تاریخی یک گروه پیشتاز سیاسی این است تا مسایل اساسی جُنبش را به موقع دریابد، تحلیل همه جانبه از آنها ارایه بدارد، ریشه های آنها را نشان دهد و راه حلهای ممکن را پیشکش نماید. نهضت آیندۀ افغانستان تاکنون این وظایف خود را به نیکویی انجام داده است. حال وظیفۀ سترگ ایجاد وسایل برای رسیدن به اهداف را در برابر خود داریم. باید آن را بدون شتابزده گی بی مورد به سر رسانیم.

۲- «وحدت طلبی» و دورنمای آن

رفقای عزیز، از چند هفته بدین سو برخی از عناصر و حلقه های بازمانده از فرکسیونها یا گروه های دیروز ح. د. خ. ا شعار «وحدت حزبیها» را پیش کشیده اند و حتی از «کنگرۀ وحدت حزبیها» سخن میرانند. در پرتو آنچه دربالا به حیث یک تحلیل علمی از پراتیک سیاسی و وسایل سیاسی ارایه کردم، به بازگشایی این «تب وحدت طلبی» میپردازم:

الف: «وحدت حزبیها» یعنی چه؟

ح. د. خ. ا به حیث یک سازمان سیاسی در پراتیک سیاسی یک دوران شرکت کرد و تلاش ورزید تا مناسبات اجتماعی آن روزگار را ازسیطرۀ فیودالیزم و ارستوکراسی وابسته به آن برون کشد و مناسبات جدید اجتماعی را در پیوند با سوسیالیزم دولتی آن مرحله مستقر نماید. ح. د. خ. ا درهنگام حاکمیت خود با چنان مقاومتی از سوی ارتجاع و امپریالیزم مواجه شد که نی تنها نتوانست برنامۀ خود را عملی نماید، بل، همراه با فروپاشی نظام سوسیالیزم دولتی و عقبگرد جُنبش جهانی کارگری، ازهم فروپاشید. ح. د. خ. ا به حیث سازمان سیاسی آن مقطع دیگر به تاریخ تعلق دارد. طرح احیای آن سازمان دربهترین حالت یک توهم هجرانی و دربدترین حالت یک شعار دماگوژیک هدفمند برای فریب دادن صادقترین مبارزان جامعۀ افغانیست.

پس منظور از «حزبیها» چی میتواند باشد؟

اگر منظور از«حزبیها» تمام اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان است، دوستان «وحدت طلب» باید بپذیرند که هر عضو رسمی آن حزب، به شمول تمام آنانی که درجریان پروسۀ معروف «مصالحه» به سازمانهای جهادی پیوستند یا به فعالیتهایی چون قاچاق سلاح دست بُردند حق خواهند داشت در سازمان واحد پیشنهادی شان شرکت کنند. در این صورت با کدام اصل وحدت خواهی میشود تمام خلقیها را امینی خواند و تمام امینی ها را فاشیست؟!

و اگر منظور آنان از «حزبیها» گروه معدودی از افراد است که در دامان «پرچم» رزمیدند، پس باید لیست مکملی از معیارها را به حیث یک «شناسنامۀ غربال شده» به نشر رسانند تا براساس آن حزبیهایی که خود را مطابق آن قالب مییابند در «کنگرۀ وحدت» شرکت کنند و آنانی که خود را بیگانه احساس میکنند، غریبی خود را دنبال کنند!!

رفقا، به این میگویند سوبژکتویزم محض! تحلیل وضعیت وجود ندارد، هدف از تجمع معلوم  نیست، مرامنامۀ سازمان بعدی ارایه نشده است، ساختارسازمان و اصول زنده گی درونی سازمان مطرح نگردیده اند، ولی شعار «کنگرۀ وحدت» به حیث «ترانۀ ذهنی» در برخی ازحلقه های بازمانده های فراکسیونهای دیروزی زمزمه میشود.

پرسشی مطرح میگردد که چرا این « دوستان وحدت طلب» پیش از این که مرامنامه و اساسنامۀ سازمان مورد نظر شان را ارایه کنند، میخواهند با هم کنار بیایند؟

اگر با برنامه هایی که از چند سال به این سو مطرح کرده اند، نتوانستند که حزبیها را به دورخود جمع کنند، چگونه خواهند توانست بدون برنامه به این امر توفیق حاصل کنند؟ شاید روش جدید مصلحتی همین باشد؟!

حال بینیم که درعقب مفهوم «حزبی» کدام واقعیت تاریخی نهفته است. اگر منظور این دوستان از «حزبی» کسی است که درصفوف ح. د. خ. ا رزمیده است لاجرم، مرامنامه و اساسنامۀ آن حزب را پذیرفته، در راه تحقق مرامنامۀ حزب مبارزه کرده است. همه میدانیم که آن حزب به مارکسیزم ـ لنینیزم اعتقاد داشت، سوسیالیزم را هدف خود قرار داده بود و سنترالیزم دموکراتیک را به حیث سنگپایۀ زنده گی سازمانی خود ابلاغ کرده بود. هیچ کدام از این دوستان وحدت طلب که خواهان تجمع دوبارۀ حزبیهایند، این گونه اصول را مطرح نکرده است. پس ناگزیریم بپذیریم که منظور از «حزبی»، درشعار وحدت دوبارۀ حزبیها چیز دیگری سوای عضویت در ح. د. خ. ا است. اگر ما اشتباه میکنیم، این دوستان باید با صراحت بگویند که منظور شان از «حزبیها» چیست؟

رفقا،

«کنگرۀ وحدت» با «کنگرۀ اساسگذار» یکی نیست. درکنگرۀ اساسگذار مرامنامه و اساسنامۀ سازمان جهت ایجاد یک سازمان به تصویب میرسد. اما درکنگرۀ وحدت، مرامنامه و اساسنامه، قبلاً وجود میداشته باشند و صرف زمینه هایی که باعث افتراق و چندگانه گی یا «عدم وحدت» شده بودند، مرفوع میگردند و یگانه گی سازمانی دوباره احیا میگردد. کاری که رسماً در ح. د. خ. ا درکنفرانس غیرحضوری  وحدت با تصویب سند وحدت از سوی کادرها و رهبری دو جناح حزب صورت پذیرفت. پس یگانه وحدت ممکن حزبیها یا همان اعضای حزب فروپاشیدۀ دموکراتیک خلق افغانستان برگشتن به اصول بُنیادی آن حزب، یعنی مرامنامه و اساسنامۀ آن است. در این جاست که مسأله از زاویۀ دیگری پیچیده میگردد: اسناد بُنیادیِ نامبرده در بسا از جنبه های شان با دنیای امروزی که یک سره زیر سیادت امپریالیزم و سرمایۀ جهانی قرار گرفته است از یک سو و با شرایط امروزی جامعۀ افغانی از سوی دیگر، سازگار نیستند و نیازمند نوسازی جدی اند. پس وحدت بر اساس این اسناد به چنان سازمانی خواهد انجامید که با شرایط امروز جهان بیگانه خواهد بود.

از همۀ این بررسیها نتیجه میگریم که «وحدت حزبیها» یک امر ناممکن است و صرف جنبۀ ذهنی دارد. البته ما در حسن نیت اکثریت رفقایی که این موضوع را صادقانه و از روی دلسوزی مطرح میکنند و درهجران روزگارانی به سر میبرند که حزب شان بیهراس و با ایثار درسنگر دفاع از منافع انسان مظلوم ایستاده بود، تردید نداریم. با تأسف «پراتیک سیاسی»، آن گونه که در بالا تذکر دادم، با تنها «حسن نیت» سازمان نمییابد.

پس یگانه راه برونرفت از وضعیت فعلی بازمانده های جُنبش چپ، ایجاد یک سازمان جدید است که طرح آن از سوی نهضت ما ارایه گردیده است؛ طرحی که تمامی جنبه های نوسازی جُنبش انقلابی کشور را درنظر گرفته است. اگر راه دیگری وجود میداشت، تلاشهای ده ها سازمان ایجاد شده به نتیجۀ مطلوب میرسیدند.

طرحهای علمی و واقعبینانه سخت جان و سرکش اند، دیر یا زود حقانیت خود را ثابت میسازند و میدان را میبرند!!

ما یک بار دیگر تأکید میکنیم که ایجاد حزب مردم افغانستان به اساس طرحهای مرامنامه و اساسنامۀ پیشنهادی، هدف بزرگ سازمان ماست زیرا یگانه وسیلۀ سمتدهی پراتیک سیاسی دگرگونساز است. ما جداً وظیفه داریم که تا هنگام فرارسیدن به اصطلاح «سپیده دم انقلاب»، شعورها ـ یا بهتر بگویم مغزها ـ را انقلابی بسازیم یعنی آنها را با جهانبینی علمی تجهیز کنیم. حزب باید وظیفۀ عظیم آگاهی دهندۀ خود را به سر رساند.

۳- مسایل درونی سازمان و وظایف عاجل ما

رفقای عزیز، زنده گی سازمانی ما با سنگینی وظایفِ سازمان ما همخوانی ندارد. البته ناهمخوانی توضیحهای لازم خود را دارد. ناسازگاری بینش و روش مستولی در درون ح. د. خ. ا با وظایف واهداف نهضت، عمده ترین عامل این ناهمخوانیست. بَدَر شدن از مناسبات و فرهنگ حاکم در درون ح. د. خ. ا و استقرار مناسبات و فرهنگ جدید مبارزه نیازمند زمان است. ما باید باحوصله مندی روی نو آوریهای ما تکیه کنیم و زنده گی جدید درون سازمانی را ایجاد کنیم. اصولیت، صداقت، شهامت، احترام متقابل، اعتماد متقابل، تقسیم داشته های دانشی و معنوی، سخاوت رفیقانه، انتقاد رفیقانه و افتخار دسته جمعی به دستاوردهای ما، همه، موازین زنده گی سازمانی ما را تشکیل میدهند.

از ارایۀ طرحهای نو و سازنده، انگشت گذاشتن به کاستیها، انتقاد از برخوردهای غیراصولی یا زیانبار به سازمان، هیچ گاهی نهراسیم ولی آنها را به مراجع مربوط انتقال دهیم و درجلسه های مربوط، افاده نماییم. علنیت و دموکراسی اصول عدول ناپذیر زنده گی سازمان مایند. درهر سازمان به طور طبیعی تفاوت درجۀ شرکت درمبارزۀ عملی سازمان بین اعضا پدیدار میگردد. شماری در اثر علاقه مندی یا داشتن وقت بیشتر، فعالانه تر در امور سازمان شرکت میکنند. برخیها بسته به شرایط زنده گی شان، حتی به حداقل شرایط عضویت بسنده میکنند. سازمان باید از هر عضو خود بسته به توانمندی اش استفاده کند و جایگاه شایستۀ هر عضو فعال خود را پیدا کند. باید جداً متوجه این امر بود. در غیر آن شماری از فعالان سازمان، به خصوص جوانان دلسرد میشوند. اما فعالتر بودن به هیچ وجه به معنای این نیست که گویا ما دیگر گذرنامۀ عدول از موازین و اصول سازمانی را که خود بانی و پذیرای داوطلب آنها هستیم، به دست آورده ایم و حق «تاخت و تاز به این یا آن رفیق را که مطابق میل مانیست، کمایی کرده ایم.»

رفقا، آن گونه که دربالا خاطرنشان ساختم روند پراتیک سیاسی دگرگونساز درکشور ما خیلی طولانی خواهد بود و به یقین چند نسل را خواهد پیمود. ما در آغاز این روند قرار داریم. باید شیوه های مبارزۀ خود و چگونگی شرکت فردی در زنده گی سازمانی را با همین گسترده بودن چشم انداز «پراتیک سیاسی» ما عیار سازیم. من یقین کامل دارم که همۀ ما توان این سازگاری را داریم و به آن دست خواهیم یافت. . . .

به امید پیروزیهای درخشانتر نهضت آیندۀ افغانستان

۱ـ در مورد مفهوم «پراتیک تیوریک» مراجعه شود به Pour Marx، اثر Louis Althusser، صفحه های ۱۶۷ – ۱۶۹ انتشارات La Découverte به فرانسه یی پاریس ۱۹۹۶)

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien