تصفیۀ حساب سازمانی ـ سیاسی

تصفیۀ حساب سازمانی ـ سیاسی

 

 

نهضت آیندۀ افغانستان تا کنون توانسته است درعرصۀ اندیشه یی با گذشتۀ جُنبش چپ تصفیۀ حساب جدی نماید. ما طی بیش از پنجسال فعالیت اندیشۀ ـ تحلیلی آشکار ساختیم که تفکر چپ دیروز ـ البته آن گاه که تفکری وجود میداشت! ـ دربند دگماتیزم، سوویتیزمِ ایدیولوژیک، ترایبالیزم، زبانگرایی، کمونوتاریزم و ده ها بیماری دیگر ایدیولوژیک بود؛ در برابرش ما مارکسیزم نقاد را به حیث جهانبینی انقلابی و پیشرفتۀ جهان که یاری رسان درک جامعه است، برای جُنبش چپ افغانی مطرح کردیم. این تصفیۀ حساب فکری با گذشتۀ جُنبش، در واقعیت امر، بستر بایستۀ نوسازی جُنبش بود. بدون این تصفیۀ حساب، از سرگیری مبارزۀ دادخواهانه، با محتوایی عمیقاً دگرگونساز، نا مقدور بود. چون از این تصفیۀ حساب از نگاه زمانی زیاد دور نیستیم، شاید امروز تمام اهمیت تاریخی آن را نبینیم، ولی با یقین کامل میتوان گفت که این پدیده درسالهای آینده از سازمان ما برون شده به حیث یک دگرگونی فکری و حتی یک «تحول روشنگرانه» در برابر سیادت ایدیولوژی حاکم در افغانستان، لایه های دموکراتیک روشنفکران را فرا خواهد گرفت.

درعرصۀ سیاسی ـ سازمانی کارتصفیۀ حساب با جدیت ادامه دارد. ساختار ح. د. خ. ا و شیوه های فعالیت آن به حیث «شاخه یی جهان ـ سومی» از حزب کمونیست شوروی، دیگر واقعاً به گذشته تعلق دارد. «دستۀ بیروکرات» حاکم درحزب زیر چتر ایدیولوژی و شعار دفاع از انقلاب فضای اختناق و ترور را در درون حزب و بعدها در درون حزب ـ دولت حاکم ساخته بود. آنها برای تداوم این اختناق، سوای ایدیولوژی سووتیزم، از ایدیولوژی حاکم درجامعه و حتی از مورالیزم فیودالی ـ قبیله یی استفاده میکردند. رهبرفرکسیون مثل رئیس قبیله می شد و «رهبر به اصطلاح محبوب خلق» درمقام شهنشاه، ظل الله جلوه داده میشد!

منحرفان ح. د. خ. ا با پُررویی عجیبی در پی تداوم آن ساختار در وجود یک تشکل دیگر سیاسی  به نام  «نهضت میهنی» اند. یکی از گرداننده گان این تلاش، درطی یک دیدار رسمی، به جزهمان حرفهای کهنۀ سیاستبازی و مباهات کردن به آوردن کلمۀ طیبه درآغاز طرح نامنهاد سیاسی ـ سازمانی شان ـ که باعث فریب کسی نمیشود ـ هیچ چیز جدیی را در رابطه با از سرگیری مبارزۀ دمکراتیک و انقلابی مطرح نکرد. او میخواست هدف نهایی شان را که ایجاد یک حزب سیاسی و شرکت درقدرت فعلیست، کتمان کند و با جمله هایی گُنگ حتی از اتحاد با بخشی از مجاهدین سخن راند.

از سوی دیگر، یک سردستۀ دیگر، چند تن را که هنوز با او به حیث مریدان ولیعهد تاج و تخت سر میشورانند، به خاطر آن به شرکت درکار «نهضت میهنی» ترغیب میکند تا در روز موعود، اکثریت را از وابسته گان موقعیت رقبای خود برُباید. کدام منطق سیاسی باعث نزدیکی و اتحاد دو دشمن سوگند خوردۀ دیروز در یک سازمان میشود؟ کسی که در پروسۀ تعویض منشی عمومی ح. د. خ. ا فعال بود و در آن روز ها، درجلسه های حزبی میگفت، «سیاست بیرحم است»، حالا با کسی متحد میشود که مستقیماً در شهادت منشی عمومی جاگزین شده، دست داشت. ما به آنان یادآور میشویم که واقعاً سیاست بیرحم است! جُنبش انقلابی افغانستان با منحرفان دیروزی که باعث کشتار و آواره گی ده هاهزار مبارز انقلابی، آواره شدن ملیونها انسان و درنهایت به میان آمدن حاکمیت ارتجاعیترین نیروها گردیدند، هنوز تصفیۀ حساب نکرده است. آنان باید بدانند که حافظۀ خلق و مبارزان انقلابی به وسعت خود تاریخ پهنا دارد؛ اگر خود از راه پیکار جویان اصیل کنار نروند، رودبارِ خروشان جُنبش انقلابی، به حکم تاریخ و فرمان داد خواهی خلق، آنان را از سرراه کنار خواهد زد.

رفقا، ما وظیفه داریم تا به دنبال هوشدار باشهای قبلی ما، کار زار وسیع دیدارها و ملاقاتها را با عناصر پاکِ بازماندۀ جُنبش چپ کشور راه اندازیم و آنان را ازگیرافتادن دردام نیرنگِ «ارتجاع نوین» برخاسته از ح. د. خ. ا برحذرداریم. باید به رفقای دور مانده از نهضت آینده توضیح داد که پراگماتیزم و «اعتدال بازیِ» «نهضت میهنی» و دیگر سازمانهای هم قماش آن، چیزی جز یک نیرنگ تازه برای راه یافتن به قدرتی که مُهر مزدوری امپریالیزم را بر جبین دارد، نیست!

وضع درجناح خلقیهای دیروز چندان بهتر از وضع جناح پرچمیهای دیروز نیست. شماری از رفقای دیروز خلقی از نهضت آینده با گرمی استقبال کردند و به آن پیوستند. برخی دیگر علیرغم حمایت همه جانبه و تمجید از حرکت نو سازانۀ ما، ازتعلق سازمانی با ما کناره میگیرند. ما باید با صراحت معیارهای جدید انقلابی بودن را به تمام بازمانده های جُنبش دموکراتیک و چپ دیروزی پیشکش کنیم؛ به این مفهوم که بینش نقاد مارکسیستی را به حیث جهانبینی چپ بُنیادی، والاترین مرجع تفکیک بسازیم. اساساً باید به هرگونه فرهنگِ مراجعه به تعلقهای جناحی دیروز مُهر پایانی زد!

برخی سازمانهای کوچک متعلق به «دموکراسی نوین» دیروز و تروتسکیزم (درچوکات شاخۀ ایرانیِ انترناسیونالِ چهارم) در داخل کشور فعال اند. ما روابط دورافتاده یی با آنها داریم. که عمدتاً مبارزه با مذهب و ترایبالیزم را در مرکز فعالیتهای خود قرار داده اند. با آنکه ما این نوع برخوردهای ایدیولوژیکِ ضد مذهبی را در دایرۀ پراتیک مبارزۀ اندیشه یی و سیاسی خود قرار نمیدهیم، ولی هرگاه شرایط همکاری با چنین سازمانهایی فراهم گردد، مسؤولانه و بدون تعصب و پیشداوری، بسته به اوضاع، موضعگیری سازنده خواهیم داشت.

هویت سازمان ما

از همان بدو پیدایی نهضت آیندۀ در مورد هویت تاریخی و سرشت سیاسی ـ اندیشه یی ما از چهارسو پرسشهایی مطرح گردیدند. گاه ما را «نیوکمونیستهای افغانیِ وابسته به کمونیزم اروپایی» خواندند، زمانی «شاگردان مارکس» وگاهی هم ما را به آرمانگرایی و اتوپیزم متهم ساختند. درکنار این برچسپ زدنها، برخی از هواداران ما که با دسته بندیهای ایدیولوژیک کهن خو گرفته بودند، نیز از ما تقاضای «شناسنامۀ رسمی»کردند. با این که دارلانشای نهضت و نشریۀ آینده پیوسته در این راستا روشنی انداخته اند و طرحهای مرامنامه و اساسنامه «حزب مردم افغانستان» بیانگر روشن هویت سیاسی ـ اندیشه یی مایند، در این جا لازم پنداشته میشود تا یک باردیگر دربارۀ این نوع برچسپها مکث کنیم. این که ما چرا “نهضت آینده و حزب مردم افغانستان” را “حزب کمونیست افغانستان” نمینامیم، تنها یک موضوع سادۀ زبانی نیست. نخست این که در بینش مارکسیستی مفاهیم “کمونیزم” و “کمونیست” از انتشار”مانیفست حزب کمونیست” تا امروز تغییرهای جدی سیمانتیک (معنایی) و تیوریک یافته اند. کافیست به سیر تحولهای این مفاهیم از حزب بلشویک گرفته تا احزاب کمونیست ایتالیا و هسپانیا درغرب و حزب کمونیست چین و کوریای شمالی درشرق نظر افگند: از این دیدگاه ما کدام نوع کمونیست خواهیم بود؟

از سوی دیگر ایدیولوژی بورژوایی و دشمنان کمونیزم از “کمونیست” سیمایی تراشیده اند که پدیده هایی چون الحاد، دگماتیزم، دیکتاتوری، فرهنگ ستیزی، اخلاق ستیزی فقرگرایی و توتالیتاریزم را در ذهن افراد ساده تداعی میکند. بدتر این که برخی ازکسانی که خود را کمونیست میخواندند، به نام کمونیزم و انقلاب، مرتکب چنان جنایتهایی شدند که زمانِ طولانی لازم است تا بتوان مفهوم “کمونیست” را از این همه لطمه ها پاکیزه ساخت.

مهمتر از همه، جهانبینی ما با “ایدیولوژی رسمی احزاب کمونیست دیروز” تفاوت دارد. ما “مارکسیزم نقاد” را به حیث رهنمای تیوریک خود برگزیده ایم. “نقاد” به این مفهوم که این جهانبینی، افزون برنقد ایدیولوژیهای ارتجاعی و افشا کردن سرشت و میکانیزم استثمارجوامع طبقاتی، خود را نیز پیوسته مورد نقد و بررسی قرار میدهد و در یک حرکت مستمر تعالی یاب، به دستاوردهای جدید تیوریک میرسد. “مارکسیزم نقاد” به این مفهوم که این بینش در مورد خود مارکس و خود مارکسیزم برخورد مارکسیستی میکند و اسلوب نقاد نویسندۀ “سرمایه” را نخست از همه در مورد تفکر خودش به کار میگیرد. رفقا، چنین هویتی که درجُنبش چپ افغانی کاملاً نو است، درکدام مفهوم سیاسی ـ اندیشته یی میگُنجد؟ مگر بهتر نیست که ما اندیشه ها و اسلوب تحلیل خود را هرچه گسترده تر و عمیقتر به مبارزان چپ معرفی بداریم تا این که یک “قالب دیروزی” را که به مشکل میتواند حرکت نوسازانۀ “نهضت آینده و حزب مردم افغانستان” را تبارز دهد، به کار بریم؟ ما نی تنها از نگاه تفکر با چپ دیروزی تفاوت داریم، بل درعرصۀ رفتار اجتماعی نیز با هومانیزم عملی پیوند داریم و در پراتیک سیاسی و فعالیت فردی خود، بر اساس موازین اخلاق انقلابی به گونۀ کاملأ آگاهانه عمل میکنیم. چنین است شمه یی از هویت سازمان ما.

مبارزۀ اندیشه یی ـ تیوریک

پنجسال انتشار “آینده” مبانی تفکر چپ نوین را درکُلیت آن انعکاس داد. این فعالیت اندیشه یی، با تمام اهمیتش درجدا ساختن راه ما از راه دیروز، تازه آغاز کار است. بیان گستردۀ جهانبینی که راهنمای ما در پراتیک انقلابیست. یک نیازمندی بُنیادی نوسازی جُنبش است. رسوب ایدیولوژی شوروی در ذهن رفقای دیروز ما چنان ضخیم است که به مشکل میتوان آنان را بدون توضیحهای وسیع تیوریک، از مواضع دیروزی برون کشید. حجم کنونی نشریۀ “آینده” به تنهایی پاسخگوی این نیاز نخواهد بود. باید راه ها و وسایلی را جستجو کردکه بتوان ازطریق آنها دستاوردهای تیوریک، فلسفی و جامعه شناختی امروز را در اختیار رفقا و هواخواهان نهضت قرار داد.  تجربه نشان داده است که ترجمۀ آثار ارزشمند از وسایل مؤثر ترویج اندیشه است. آیا نمیتوانیم طرحی را که چندی پیش برای بنگاه نشراتی داشتیم، در عمل پیاده کنیم و به چاپ کتابها و رساله ها بپردازیم؟

راه اندازی یک کارزار عظیم اشاعۀ اندیشه های چپ بُنیادی زمینۀ اساسی جلب و جذب سازمانی مبارزان است. استحکام سازمان ما با این کار زار پیوند سرشتی دارد. من نمونه یی از ضرورت کار اندیشه یی ـ تیوریک را به رفقا ارایه میکنم: موضعگیری درقبال مسأله مذهب، برخی از گروهکهای چپ، مبارزه با مذهب را درصدر وظایف شان قرار داده اند. آنها مارکسیزم را یک “آتییزم پیکارجوی” تلقی میکنند و مبارزه با مذهب را به حیث مبارزه با «ایدیولوژی ارتجاع حاکم» در محراق فعالیت خود قرارمیدهند. ازدیدگاه آنها رهایی زحمتکشان از یوغ استثمار بدون رهایی از چنبرۀ مذهب ناممکن است. این گونه استدلالهای به ظاهر ماتریالستی، افزون برخطرهای جدی عملی و سیاسی، از نگاه تیوریک نیز قابل بحث اند. وقتی یک تیوری علمی در رابطه با پیدایی، رشد و وظیفۀ ایدیولوژیها ارایه میشود، یک عمل علمی صورت میگیرد، نی یک حادثۀ ایدیولوژیک. یعنی تیوری علمی از ایدیولوژی، خارج از ایدیولوژی قرار دارد. توضیح ایدیولوژیها، یک توضیح علمیست، نی یک توضیح ایدیولوژیک. توضیح علمی ایدیولوژی این است که ایدیولوژی بسته به شرایط عینی و مادیِ زنده گی یک قشر یا یک طبقۀ اجتماعی، در اوضاع مشخص روند تولید، در درون یک شیوۀ معین تولیدی، تفسیری از جهان ارایه میکند که دریافت و شعور همین قشر یا همین طبقۀ اجتماعیست. این دریافت درجریان پراتیک تولید نمیتواند علمی باشد، چون مسایل علمی شناخت را به کار نمیگیرد. بورژوازی چنان تفسیری ازجهان ارایه میدارد که با منافع و تداوم سرمایه سازگار باشد. قبیله سالاران چنان تعبیری ازجهان ارایه میدارند که پیوندهای قبیله یی را به حیث پیوندهای جاودان و مقدس تداوم بخشد. ایدیولوژی قبیله یی تفسیر مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی حاکم در درون قبیله است. پس برای برون شدن از چنین دریافت و شعور ایدیولوژیک دو شرط لازم است: یکی، دگرگون ساختن مناسبات تولیدی که پایه وخاستگاه ایدیولوژیهاست؛ دو دیگر، توضیح علمی از رابطۀ انسان با مناسبات تولیدی و با ایدیولوژی! تیوری مارکسیستی در رابطه با ایدیولوژیها، دو وظیفه را دربرابر احزاب انقلابی قرار میدهد: یک، به سر رساندن تغییرات بُنیادی اقتصادی ـ اجتماعی (یعنی پراتیک سیاسی دگرگونساز)؛ دو، توضیح علمی مناسبات اجتماعی (ماتریالیزم تاریخی). بدین گونه پیش کشیدن شعار “مبارزه با مذهب به حیث ایدیولوژی حاکم ارتجاع” با هیچ کدام از وظایف اساسی سازمان انقلابی نمیخواند. چنین شعار هایی هم از نگاه تیوریک و هم از نگاه  سیاسی بی فایده اند. البته  این تحلیل “آتییزم پیکار جوی” به معنای آن نیست که باید مذهب را به حیث معنویت مسلط جامعه، داخل عرصۀ پراتیک سیاسی و اندیشه یی سازمانی انقلابی ساخت و از آن استفادۀ ایدیولوژیک کرد! روشن است که باید این مسایل را ده ها بار و با پرداختهای گوناگون، به سطوح مختلف به هواداران جُنبش دموکراتیک و غیرمذهبی توضیح داد. بین “ماتریالیزم پیگیر” و “آتییزم پیکارجوی” تفاوتهای ماهوی وجود دارد. با درسگیری از تجارب نیم قرنۀ جُنبش مترقی افغانی باید روی این اصل تکیه کرد که تمام شعارهای اساسی را پیوسته باید مورد بررسی نقادانه قرار داد.

 

وظایف عملی ما

رفقا،

از تحلیل وضعیت سیاسی دریافتیم که رشد و انکشاف سازمان ما درصدر وظایف قراردارد، چون بدون نیرومندی آن به هیچ کدام از اهداف سیاسی خود نخواهیم رسید. دوکارجدی عملی در برابر ما قرار دارد: یک، قانع ساختن رفقای پاکیزه به حقانیت راه برگزیده و دو، افشا و تجرید رهبران منحرف دیروزی که در تلاش به بیراهه کشاندن نیروی بازمانده از جُنبش دموکراتیک اند. دیگر ممکن نیست در برابر تلاشهای انحرافی و اعمال خاینانه یی که به نام جُنبش دموکراتیک افغانی صورت میگیرند، سکوت کرد. درمورد آنان دیگر نمیشود صفت شایستۀ “رفیق دیروزی” را به کار بُرد. فعالیت و موضعگیری امروزی آنان درحقیقت ازسرشت دیروزی شان پرده برمیدارد. تلاشهای ویرانگرانۀ امروز شان گواهی میدهند که دیروز هم چندان به جُنبش معتقد نبودند و از اعتماد ده ها هزارمبارز سؤ استفاده کرده اند. آنان منحرفان دیروزی جُنبش ومخالفان و دشمنان امروزی جُنبش چپ اند. کنار زدن آنها ازعرصۀ جُنبش چپ و داد خواهانۀ افغانی، اهمیت جدی کسب کرده است.

هم زمان باید با آن عده از رفقایی که دربند پیوندهای به اصطلاح “افغانی” با آنان گیرمانده اند، صریحاً مسایل را مطرح کرد: آیا با جُنبش چپ انقلابی میروند، یا با بیماران رهبرنمای دیروزی!؟

ما با صراحت اعلام میداریم که آن عده از افراد و سازمانکهایی که با نهضت آینده و طرحهای مرامنامه و اساسنامۀ “حزب مردم افغانستان” دشمنی میورزند، دیگر به جُنبش مترقی افغان تعلق ندارند!

شورای مرکزیی که در این کنفرانس انتخاب خواهد شد، وظیفه خواهد داشت تا کارزار سریع جلب و جذب را سازمان دهد.

رفقا،

دارلانشای نهضت درآخرین اجلاس خود، با خوشبینیِ به جا به دعوت کنفرانس امروز پرداخت. رفقای دارلانشا به اتفاق آراء موضوع ایجاد شورای مرکزی نهضت را تصویب کردند که ترکیب آن امروز جهت تصویب با رایگیری سِری پیشنهاد میشود. باید خاطر نشان ساخت، که اعضای دارلانشا درجریان پنجسالی که از اساسگذاری سازمان میگذرد، با شجاعت انقلابی، با شکیبایی و تدبیر سیاسی، هستۀ اساسی جُنبش چپ نوین افغانی را به وجود آوردند، و بینشِ تیوریک آن را درکُلیت ارایه کردند و طرحهای سازنده یی را برای تکامل بعدی آن در وجود “حزب مردم افغانستان” پیش کشیدند. اینک ما در آستانۀ گذارتاریخی قرار داریم. شورای مرکزی به یقین کار دارلانشا را که امروز ختم مییابد، با ابعاد تازه تر و گسترده تر دنبال خواهد کرد.

–         پیروز باد نهضت آیندۀ افغانستان

  • به پیش در راه ایجاد حزب مردم افغانستان

نشر شده در شماره های ۲۳ و ۲۴ نشریۀ «آینده» (دلو ۱۳۸۷ مطابق فبروری ۲۰۰۵)

 

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien