«کفتربازان» – بازآفرینیی از واقعیتی به طعم شوکران
رُمان «کفتربازان» را آن گونه خواندم، که رمز آب را بازخوانی درتداوم موجه های رودباری بهاری، فرود آمده از چکادهای برفگیر هندوکش؛ یا شکوه پرواز را بازخوانی درهرآنچه عشق عقابیست بر فرازه های آبی اوج. از نمود که برمیشدم به نماد میرسیدم ـ نمودی به وسعت واقعیت رنگین و غم آگین و نمادی چون ستاره یی گویا، فرو آویخته برمغربِ شب اندود! باورم نمیشد که نویسنده یی با این صلابت، بخشی از واقعیت جامعۀ افغانی را چون آن کوتاه ـ داستان «آفتابگرفته گی» باز آفریند و در این بازآفرینی نیازی به افزایش نقد ذهن خود نداشته باشد. بازآفرینی و نقد، هر دو، عملیه های اندیشه اند. نویسندۀ «کفتربازان» نقد را درخود بازآفرینی گنجانده است. ریالیزم ارغند در این داستان، با نقدی بسیار ماهرانه مستور، همراه است. «کفتربازان» نمونۀ دیگری از «ریالیزم نقاد» در داستان پردازی افغانیست که از دیدگاه من با «آفتابگرفته گی» و «سه مزدور» آغاز یافت. منشهای آدمهای «کفتربازان» درپیوند با رویدادهای زنده گی شان، آرام آرام تراشیده میشوند؛ هیچ گونه جستار هویتی درشخصیتها وجود ندارد. ارغند دراین پرداخت داستانی «روایت گفتگویی» را درمقام تکنیکِ ارایۀ حوادث برگزیده است که با چیره دستی از عهدۀ آن برآمده است.
«کفتربازان» پدیدۀ دیگریست که در آوردگاه عظیم ایدیولوژیک با جهان کهن، روند متعالی شدن ادبیات نقاد افغانی را شتابانتر میسازد.
