برگشت به خویش
آمدی
پا به پای آفتاب
شانه، تکیه گاهِ زلفهای ارغوانیِ شفق
چشمها، سپیده را، گمانِ خواهرانِ شب
*
آمدی
ای ضمانتِ حضور
با خیالِ سبزِ باغ، با دعای نقره یینِ آب
از جلالِ آتشینِ پر فشانیِ شفق،
تا شُکوهِ سرمه یینِ آشیانِ شب
*
آمدی
سینه در سرابِ واشدن گران
بوسه در شکیبِ لحظه ها غمین
هرکدام، منتظر، به کارِ آسمانیِ شفق
تا گشایی از تنِ سپید، پرنیانِ شب
کابل، ۸ حمل ۱۳۶۸
