برگشت
وقتی
شگوفه ها
طلوعِ درخت را جشن میگیرند
وقتی
برگها
فریادِ فردای بلوغ اند
تو
با تمامتِ دریغ
به گهوارۀ برفیت برگرد
*
وقتی
سلام بامدادی
هیزمِ کوچه هاست
و باغ
سرزمین جوانه ها
تو
با شبهای سردِ تردید
به انجماد خاک
برگرد
*
وقتی
دستانت
نخستین فاصله هایند
در مقدمِ پیوند
و گامهات
شناسنامۀ پدرود
تو
با بهانۀ لبخند
به شهرستانِ اندیشه های کاهیت
برگرد
*
وقتی
خاکستر نگاههام
گرمترین آستانه است
برای گشایش چشمانت
و پلکهام
سرد ترین بهانۀ دیدار
تو
با بهار آوازت
به آشیان سکوت
برگرد.
۱۲ حمل ۱۳۶۸
