منظومه یی برای دستانت
دستانت
سوگندِ بهار بودند
رفتی و بی تو
باغ
غسلِ خاکستر گرفت
*
دستانت
دلگرمیِ سپیده بودند
رفتی و بی تو
روز
یتیم آواره ییست
*
دستانت
برکتِ اجاق بودند
رفتی و بی تو
شام
فصلِ گرسنه گیست
*
دستانت
شکوه ایمان بودند
رفتی و بی تو
خار
تاجِ یگانۀ خاکست
*
دستانت
بشارتِ مشرق بودند
رفتی و بی تو
شهر
طلوع را فراموش کرده است
*
دستانت
هویت «بودن» بودند
رفتی و بی تو
باز
تنهاتر از خویشم
کابل، ۲۵ میزان ۱۳۶۷
