هجرانی
به چشمهای خسته از نگاه من
سپیده را چه یاد میکنی؟
لبان تو گواه این حقیقتند
که آفتاب از نمازِ تاک رفته است
*
دعا
ز مرمرِ سکوتِ دستها
به تاقِ صبح میبری
ـ دریغ! ـ
اجابت از قدومِ این شهیدِ سینه چاک رفته است
*
چه دل به ره سپرده ای ـ
در انتظارِ شهسوارِ خوابهای دخترانه ات
به هوش باش!
صدای پا
دگر
ز ذهنِ خاک رفته است
*
حدوثِ پیکرت
به آستانِ روز
تحفه ییست
دریغ
هوای بوسه از سپیده های پاک رفته است!
کابل، ۲۰ سنبله ۱۳۶۷
